بیراه ؛ خواننده ای که خارج ازمقام خواند. و رجوع به ذیل کلمه آهنگ در همین لغت نامه شود. علاوه بر ترکیبات فوق ، ترکیبات دیگری نیز بصورت ماده مستقل در این معنی آمده است. رجوع به ماده های زیر در همین لغت نامه شود، راه نواختن. راهوی.
بیراه ؛ آنکه راه را گم کرده باشد. کسی که راه را گم کرده و حیران شده. ( فرهنگ نظام ) .
- || بیراهه ، جایی خارج از راه :
به بیراه پیدا یکی دیر بود
جهانجوی آواز راهب شنود.
فردوسی.
- || گمراه. منحرف از راه. ( فرهنگ فارسی معین ) . ضال. آنکه کارهای ناشایسته کند. گمراه در اخلاق یا دین. ( فرهنگ نظام ) : آن جهودان و کافران قریش و مکیان همی گفتند که : خدای محمد بر محمد خشم گرفته است و او را خود از این مسأله ها آگاه نمیکند و این قرآن از خود همی گوید و دیوانه و بیراه است. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
- || بی انصاف. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- || خواننده ای که خارج از مقام خواند.
بیراه ؛ آنکه راه را گم کرده باشد. کسی که راه را گم کرده و حیران شده. ( فرهنگ نظام ) .
- || بیراهه ، جایی خارج از راه :
به بیراه پیدا یکی دیر بود
جهانجوی آواز راهب شنود.
فردوسی.
بی راه: گمراه. بسیار مردم را بی راه کردند. . ( مویدالدین شیرازی، بنیاد تاویل، فصل دوم ص76 )