بیراه

/birAhe/

    pathless
    trackless

مترادف ها

aberrant (صفت)
نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه

astray (صفت)
گمراه، بی راه، گیج، سرگردان

pathless (صفت)
بی راه، ناشناخته، بدون جاده

wayless (صفت)
بی راه، بدون جاده

پیشنهاد کاربران

بیراه ؛ خواننده ای که خارج ازمقام خواند. و رجوع به ذیل کلمه آهنگ در همین لغت نامه شود. علاوه بر ترکیبات فوق ، ترکیبات دیگری نیز بصورت ماده مستقل در این معنی آمده است. رجوع به ماده های زیر در همین لغت نامه شود، راه نواختن. راهوی.
بیراه ؛ آنکه راه را گم کرده باشد. کسی که راه را گم کرده و حیران شده. ( فرهنگ نظام ) .
- || بیراهه ، جایی خارج از راه :
به بیراه پیدا یکی دیر بود
جهانجوی آواز راهب شنود.
فردوسی.
- || گمراه. منحرف از راه. ( فرهنگ فارسی معین ) . ضال. آنکه کارهای ناشایسته کند. گمراه در اخلاق یا دین. ( فرهنگ نظام ) : آن جهودان و کافران قریش و مکیان همی گفتند که : خدای محمد بر محمد خشم گرفته است و او را خود از این مسأله ها آگاه نمیکند و این قرآن از خود همی گوید و دیوانه و بیراه است. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- || بی انصاف. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- || خواننده ای که خارج از مقام خواند.

بیراه ؛ آنکه راه را گم کرده باشد. کسی که راه را گم کرده و حیران شده. ( فرهنگ نظام ) .
- || بیراهه ، جایی خارج از راه :
به بیراه پیدا یکی دیر بود
جهانجوی آواز راهب شنود.
فردوسی.
بی راه: گمراه. بسیار مردم را بی راه کردند. . ( مویدالدین شیرازی، بنیاد تاویل، فصل دوم ص76 )

بپرس