بیداد

/bidAd/

    despotism
    iniquity
    injustice
    tyranny
    oppression

فارسی به انگلیسی

بیداد کردن
rage, tyrannize

مترادف ها

cruelty (اسم)
خشونت، ظلم، ستم، ستمگری، بیداد

outcry (اسم)
حراج، فریاد، بیداد، غریو، داد

oppression (اسم)
تعدی، جور، حیف، فشار، افسردگی، ظلم، ستم، بیداد

injustice (اسم)
ستیز، حیف، ظلم، ستم، ستمگری، بیداد، بی عدالتی، بی انصافی

پیشنهاد کاربران

ستم. . .
آزار ضالمانه. . .
آنکه دستانم بشانه
بانوازش قدکشید. . !
راه رفتن بلد نیست. . ! می دود . .
زین افزارسلاح بیداد. می کشد به گُرده . .
بیداد : به معنی ظلم و ستم 👺
متضاد بیداد:انصاف 🥲
انصاف: به معنی عدل و عدالت
یا دادگاه ( محل عدالت ) ⚖️
بیداد به معنای: جور - ستم - ظلم. 😈
مثلا بیداد ظالمان.
لغت داد متضاد آن است.
به معنای:عدل و عدالت. 😇
مثل دادگاه یا داد سرا.
بیداد:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " بیداد" می نویسد : ( ( بیداد در پهلوی در ریخت اپدات apē - dāt بکار می رفته است؛پیشاوند بی در دری کهن در ریخت " ابی " نیز به کار می رفته است. ) )
( ( ز بیدادگر شاه و ز لشکرش
...
[مشاهده متن کامل]

وزان رسمهای بد اندر خورش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 288. )

بپرس