بی مهری

/bimehri/

    disgrace
    distance
    unkindness

پیشنهاد کاربران

مقابل خوبی، ناخوشایندی، مخالف خواست ، چیزی که مطابق خواست نیست و برای طرف کیف و لذت ندارد و درد و رنج و آزار دارد.
در تاریخ به ایشان بی مهری شد : She was disrespected in history
بی مخری یعنی به اندازه کافی کسی را قدردانی نکردن
سست مهری
سست مهر. [ س ُ م ِ ] ( ص مرکب ) آنکه دارای مهر و محبت اندکی باشد. ( ناظم الاطباء ) . بی وفا. بی محبت . که باندک تغییر حال دل از محبت برگیرد :
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که ای سست مهر فراموش عهد.
...
[مشاهده متن کامل]

سعدی .
دلبر سست مهر سخت جفا
صاحب دوست رای دشمن خوی .
سعدی .
عروس ملک نکوروی دختریست ولیک
وفا نمیکند این سست مهر با داماد.
سعدی .

بی صداقی

بپرس