بی مایه

/bimAye/

    shallow
    fundless
    indigent
    having no yeast (or leaven)
    [fig.] havinga superficial knowledge

مترادف ها

frail (صفت)
سست، نازک، شکننده، زود گذر، گول خور، نحیف، بی مایه، سست در برابر وسوسه شیطانی

one-horse (صفت)
بی مایه، یک اسبه، مخصوص یک اسب، بدتبار

پیشنهاد کاربران

بی مایه : کم خرج ، ارزان .
( ( اما این خوشی و تفریحی بود که برایش خیلی بی مایه و بی خرج تمام می شد. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )
سبک وزن

بپرس