بی زحمت

/bizahmat/

    easy
    convenient
    please
    if you please
    effortless
    soft
    painless

مترادف ها

easy (صفت)
ساده، ملایم، اسوده، سبک، روان، اسان، سهل، بی زحمت، بدون اشکال

پیشنهاد کاربران

بی زحمت ؛ درتعارفات متداول میان عامه گویند: بی زحمت اینکار رابرای من انجام دهید؛ یعنی �اگر زحمتی نیست � یا �از این زحمت معذرت میخواهم �. رجوع به زحمت دادن و زحمت کشیدن و دیگر ترکیبات زحمت شود.
بی خون دل ؛ بی تعب. بی رنج. بی تحمل مشقت :
دولت آنست که بی خون دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست.
حافظ
در گذشته هنگام خواستن کاری از دیگری یا دیگران کلمه ی بی زحمت را به کار می بردند و معنی آن این بود که اگر برای شما زحمتی ندارد مثلا فلان کار را انجام دهید که امروزه به جای آن از کلمه ی لطفا استفاده می شود که در برگیرنده ی این صحبت است که اگر زحمتی هم دارد شما لطف کنید و این کار خواسته شده را انجام دهید.
...
[مشاهده متن کامل]

این کلمه را بگاه خواهش چیزی در مقام ادب از کسی بکار برند.