بی ریش: کوسه. امرد. مخنّث. هیز
نمونه:بازشان کنید؛ بازشان کنید بی ریش ها را ( کلیدر ج۶ص۱۹۰۹ )
محمدجعفر نقوی
نمونه:بازشان کنید؛ بازشان کنید بی ریش ها را ( کلیدر ج۶ص۱۹۰۹ )
محمدجعفر نقوی
ساده رخ. [ دَ / دِ رُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) امرد. بی ریش. ساده. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک :
ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست
شب چرا میرود چو ریشش نیست.
اوحدی.
ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست
شب چرا میرود چو ریشش نیست.
اوحدی.