بی دست و پا

/bidastopA/

    limbless
    meek
    shiftless
    footless
    gawky
shiftless

    resourceless
    gawky
    lubberly

مترادف ها

awkward (صفت)
زشت، ناشی، بی لطافت، بی دست و پا، غیر استادانه، خامکار، سرهم بند، غیر ماهر

shiftless (صفت)
بی دست و پا، بی وسیله، بی چاره

maladroit (صفت)
زشت، ناهنجار، ناشی، بی دست و پا، بی مهارت

پیشنهاد کاربران

بی دست و پا ؛ فاقد دست و پا. شل و چلاق. که گرفتن و راه رفتن نتواند :
گرت نهی منکر برآید ز دست
نباید چو بی دست و پایان نشست.
سعدی.
- || کنایه از عاجز. زبون. ناتوان.
- پاداش دست ؛ دست مزد :
فروتن کند گردن خویش پست
ببخشد نه از بهر پاداش دست.
فردوسی.
inept
پخمه
چلمن . . . .
چلمن
Clumsy

بپرس