درجا
بلافاصله و بی درنگ در جدول می شود درجا
بلادرنگ
واژه بی
معادل ابجد 12
تعداد حروف 2
تلفظ bi
نقش دستوری اختصار
ترکیب ( پیشوند ) [پهلوی: bē] ‹ابی›
آواشناسی bi
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
👇👇👇👇👇👇👇
واژه درنگ
معادل ابجد 274
تعداد حروف 4
تلفظ derang
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: dirang]
مختصات ( دِ رَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی derang
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
درنگ و بی درنگ واژه ای ترکی و از ریشه دورماق، دوران، دورنگ به معنی ایستادن و توقف کردن است.
درنگ /derang/
مترادف درنگ: ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه، فرصت، مهلت، تأمل، تأنی، تأخیر، دیرکرد، مطال،
... [مشاهده متن کامل]
بی درنگ: دوروم سوز، دوروم سیز، دورماسیز
تلسمک: عجله کردن
تزلیک: سریع، زود
سیور: سریع، با سرعت
حولجک: حول، عجله
چابوک: چابک، سریع
یوبانماق: دیر کردن
دایانماق: ایستادن، تکیه دادن
بیردن: یهویی
قاچاقاچ: دوان دوان، بدو بدو
قوو: بشتاب، با سرعت، سریع
تزدن: اول وقت، تازه
تز= زود
ارته دن: اول وقت
آن: لحظه
آن سیز: بدون لحظه
دوروم سوز: بی درنگ، بی وقفه، بدون ایست
شتابان عجالتا
✍️ right off the bat
سریع
بلافاصله
بدون مکث، بدون توقف
الساعه
right away
uninterrupted
بی فکر با عجله
عجول، تند و سریع
بی صبر
دردم
بلافاصله . . . . . . . .
معنی بی مکث، بی درنگ و . . .
معنی بی مکث بی درنگ و. . . .
معنی بی درنگ بی مکث و. . .
بی/بدون فوت وقت
( ناآمده ) ناآمده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب )
اندک توقف داشته. درنگ اندک کرده. درنگ ناکرده :
ناآمده رفتن این چه ساز است
ناکشته درودن این چه راز است.
نظامی.
دردم. [ دَ دَ ] ( ق مرکب ) فوراً. فی الفور. درزمان. درساعت. دروقت. همان دم. حالی. بی درنگ. برفور :
نگون اندرآمد شماساس گرد
بیفتاد بر جای ودردم بمرد.
فردوسی.
برون رفتم از جامه دردم چو شیر
که ترسیدم از زجر برنا و پیر.
سعدی.
فی المجلس
بدون مکث ، بدون وقفه
بدون مکث کاری کردن
بدون صبر. بدون تاخیر. فوری
آنی، فوری، فورا، زود، تند
بدون تاخیر
مترادف بی درنگ:بی صبر
بی توقف بدون تحمل
بدون توقف
بدون مکث
عجالتا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)