بی درنگ

/biderang/

    immediately
    without delay
    unhesitatingly
    directly
    immediate
    quick
    instantly
    straight
    prompt
    promptly
    readily
    snappy
    straightaway
    straightway
    summary
    thereupon
    unhesitating
    instanter
    immediately

مترادف ها

prompt (صفت)
اماده، چالاک، سریع، بی درنگ، فوری، عاجل

immediate (صفت)
بی درنگ، بدیهی، ضروری، فوری، بلا واسطه، پهلویی، انی

therewith (قید)
بعلاوه، فورا، بی درنگ، علاوه بر این، در ان هنگام، از ان بابت، بدان وسیله، با آن، در نتیجه ان

outright (قید)
اشکارا، کاملا، بی درنگ، یکجا

away (قید)
دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی

thereupon (قید)
بنابراین، سپس، پس از ان، بی درنگ، در نتیجه

forthwith (قید)
فورا، بی درنگ، انا

apace (قید)
بی درنگ، باشتاب، با تندی، با سرعت زیاد

directly (قید)
راست، بی درنگ، مستقیما، سر راست، یک راست

forthright (قید)
بی درنگ

پیشنهاد کاربران

درجا
بلافاصله و بی درنگ در جدول می شود درجا
بلادرنگ
واژه بی
معادل ابجد 12
تعداد حروف 2
تلفظ bi
نقش دستوری اختصار
ترکیب ( پیشوند ) [پهلوی: bē] ‹ابی›
آواشناسی bi
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
👇👇👇👇👇👇👇
واژه درنگ
معادل ابجد 274
تعداد حروف 4
تلفظ derang
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: dirang]
مختصات ( دِ رَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی derang
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

درنگ و بی درنگ واژه ای ترکی و از ریشه دورماق، دوران، دورنگ به معنی ایستادن و توقف کردن است.
درنگ /derang/
مترادف درنگ: ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه، فرصت، مهلت، تأمل، تأنی، تأخیر، دیرکرد، مطال،
...
[مشاهده متن کامل]

بی درنگ: دوروم سوز، دوروم سیز، دورماسیز
تلسمک: عجله کردن
تزلیک: سریع، زود
سیور: سریع، با سرعت
حولجک: حول، عجله
چابوک: چابک، سریع
یوبانماق: دیر کردن
دایانماق: ایستادن، تکیه دادن
بیردن: یهویی
قاچاقاچ: دوان دوان، بدو بدو
قوو: بشتاب، با سرعت، سریع
تزدن: اول وقت، تازه
تز= زود
ارته دن: اول وقت
آن: لحظه
آن سیز: بدون لحظه
دوروم سوز: بی درنگ، بی وقفه، بدون ایست

شتابان عجالتا
✍️ right off the bat
سریع
بلافاصله
بدون مکث، بدون توقف
الساعه
right away
uninterrupted
بی فکر با عجله
عجول، تند و سریع
بی صبر
دردم
بلافاصله . . . . . . . .
معنی بی مکث، بی درنگ و . . .
معنی بی مکث بی درنگ و. . . .
معنی بی درنگ بی مکث و. . .
بی/بدون فوت وقت
( ناآمده ) ناآمده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب )
اندک توقف داشته. درنگ اندک کرده. درنگ ناکرده :
ناآمده رفتن این چه ساز است
ناکشته درودن این چه راز است.
نظامی.
دردم. [ دَ دَ ] ( ق مرکب ) فوراً. فی الفور. درزمان. درساعت. دروقت. همان دم. حالی. بی درنگ. برفور :
نگون اندرآمد شماساس گرد
بیفتاد بر جای ودردم بمرد.
فردوسی.
برون رفتم از جامه دردم چو شیر
که ترسیدم از زجر برنا و پیر.
سعدی.
فی المجلس
بدون مکث ، بدون وقفه
بدون مکث کاری کردن
بدون صبر. بدون تاخیر. فوری
آنی، فوری، فورا، زود، تند
بدون تاخیر
مترادف بی درنگ:بی صبر

بی توقف بدون تحمل
بدون توقف
بدون مکث
عجالتا

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس