بی خبر، بی روح، بی خرد، بی هوش، غیر اگاه، ناخود اگاه
unreasonable(صفت)
نامعقول، بی خرد، غیر معقول، نابخرد، غیر عاقلانه، ناحق، بی دلیل، زورگو، ناحساب
brute(صفت)
بی رحم، سبع، خشن، حیوان صفت، جانور خوی، بی خرد
insipient(صفت)
بی خرد، نابخرد
پیشنهاد کاربران
جهول
غیر قابل اطمینان، نفهم
تاریک مغز. [ م َ ] ( ص مرکب ) کم اندیشه . کم خرد : از آن به که در گوش تاریک مغزگشادن در داستانهای نغز. نظامی . کم اندیشه
بی فرزانه. [ ف َ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی فرزانه ) مرادف بی دانش و قیاس. آنست که نافرزانه باشد. ( آنندراج ) . نادان و بی عقل. ( ناظم الاطباء ) : خلق میگویند جاه و منصب از فرزانگی است گو مباش آنها که ما رندان بی فرزانه ایم. سعدی.