بی حس کردن، از حساسیت کاستن
بی حس کردن، گیج کردن، سراسیمه کردن، حیرت زده کردن
بی حس کردن، فلج کردن، از کار انداختن
بی حس کردن
بی حس کردن، کشتن، بی قدرت کردن، کرخ کردن
بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن
بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن
بی حس کردن، سخت کردن، پینه خورده کردن، پوست کلفت کردن