to deprive of life
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
مشتاق، بی نفس، بی جان
بی جان، غیر ذیروح
بی روح، بی جان، ساکن، راکد، فاقد نیروی جنبش، پر نشده
بی روح، بی جان، مرده، جامد، کسل، دل مرده و بی روح
بی جان، بی حس
پیشنهاد کاربران
جامد، خامد، مرده، ساکن، ساکت، بی تپش وتکان و جنبش، بی اثر، خسته ، بی رمق ، بی نا
جماد
سست تن . [س ُ ت َ ] ( ص مرکب ) بی حال . بی رمق . بی جان : تشنگی بادیه برده بلب دجله فتادسست تن مانده و از سست تنی سخت غمی . خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 928 ) .
موات
بی حال، ضعیف، نزار، مرده، جماد