بی تابی

/bitAbi/

    impatience
    itch
    restlessness
    stew

فارسی به انگلیسی

بی تابی کردن
grizzle

مترادف ها

unrest (اسم)
اشفتگی، اشوب، اضطراب، ناارامی، بی قراری، بی تابی

impatience (اسم)
بی حوصلگی، بی صبری، بی تابی، بی طاقتی

پیشنهاد کاربران

قباد مرادی کردستان
بی تابی ، کلافگی
فراغت
جان به سر شدن
بی صبر بی طاقت
بی حوصلگی
ناشکیبی. [ ش ِ ] ( حامص مرکب ) جزع. بی تابی. بی قراری. بی صبری. بی آرامی. ناشکیبائی :
که ترسم مریم از بس ناشکیبی
چو عیسی برکشد خود را صلیبی.
نظامی.
آورده مرا به دلفریبی
واداده به دست ناشکیبی.
...
[مشاهده متن کامل]

نظامی.
چون که دید او ستیزه کاری من
ناشکیبی و بی قراری من.
نظامی ( هفت پیکر ص 179 ) .
جادو سخنی به دلفریبی
عاشق منشی به ناشکیبی.
ملاعبدالشکور بزمی.
بخود گفت این گل از بی عندلیبی
سر و کارش بود با ناشکیبی.
وصال.

ناشکیبایی
fit
حالت از خود بی خودی
بی تحملی

بی قراری

بی قراری

بپرس