مخازی . [ م َ ] ( ع اِ ) رسوائیها و بی آبروئی ها و خواریها. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ) : پادشاه که از مقابح افعال کارداران و مخازی احوال ایشان رفاده ٔ تعامی بر دیده ٔ بصیرت خویش بندد. . . ( مرزبان نامه ص 29 ) .
رسوا. خوار
ignominy رسوایی، بد نامی، بی آبرو شدگی، آبرو ریزی، خفت، ننگ e. g. the ignominy of being imprisoned for theft رسوایی زندانی شدن به خاطر دزدی