tailback
فارسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
همچینین باید گفت که پیک در هنگام شراب خوری به مراقبت و کنترل در هنگام خوردن آن گفته میشود ؛ کاری که در هنگام بو کردن برخی ظروف و غذا انجام میشود و در مازندرانی به آن بِک و بو گفته میشود و مجددا اثبات شد که بِک و لاتین آن پیک یعنی بو کشیدن و مراقبت در هنگام خوردن ( چه از نگر تعداد خوردن و سلامت خوراک )
... [مشاهده متن کامل]
پاپک هم میشود عمومی و از باب ک آمده = برابر ریشه لاتین pop یا همان عمومی و برابر ایرانی بابا = کسی که برای همه است و عمومیت دارد ؛ ازینرو به عمومی public گفتند و شاخه دیگری از pop ریخت گرفت.
پیک یا خبرنامه همان پِی َک بوده = آنچه که از پی و دنباله چیزی می اید.
... [مشاهده متن کامل]
پاپک هم میشود عمومی و از باب ک آمده = برابر ریشه لاتین pop یا همان عمومی و برابر ایرانی بابا = کسی که برای همه است و عمومیت دارد ؛ ازینرو به عمومی public گفتند و شاخه دیگری از pop ریخت گرفت.
پیک یا خبرنامه همان پِی َک بوده = آنچه که از پی و دنباله چیزی می اید.
با اشاره ای که دوستمان داشتند داشتند و بک را به چانه / لب / دهان نامیدند باید گفت بِک مازندرانی و بُک قهستان ( بخش از توابع خراسان ) یکیست با این تفاوت که به ناحیه صورت / لب / دهان در مازندراتی تِک میگویند یعنی جلو آمده برابر تکنولوژی / تکاور و . . . . . که تَک نیز باید از آن آمده باشد یعنی بسیار جلو آمده که نشان از تنهایی پیدا کرده
... [مشاهده متن کامل]
تَکیدن کارواژه آن است یعنی پیش رفتن و . . . و میتوان فهمید تِک مازندرانی ( ناحیه لب / دهان و صورت ) برابر تکیدن فارسی و برابر بُک خراسانیست که با توجه به عمومیت این واژ] در زبان لاتین میتوان فهمید اصل واژه تِک یا تَک بوده البته واژه های دیگری هم داریم همچین یه تُک پا . . . . . که این تُک از نُک آمده ( نوک ) یعنی لحظه کوتاه ( ضربه کوچک ) برابر واژ] ناک = ضربه لاتین
اما مورد گفتگو خود بُک می باشد که به نظر میرسید همان بود یا هوا باشد و
سبُک = س بُک = از هوا آمده
چابُک = شاپ ( در زبان مازندرانی به قدم های بلند و پرشی شاپ میگویند ) بُک = هوا قدم = کسی که قدمش سبک باشد = نشانه تیز پا بودن
از سویی چابک را با چست همیشه می آورند که خود چست همان جُستن یا جَستن بوده = دقت بفرمایید هر استانی به گویش خود از کسره فتحه و ضمه استفاده بیشتری دارد پس بیشک بُک = هوا میشود و تِک / تَک / تُک و دُک ( در دکان = مغازه = جلو آمده / پیش آمده و . . . . ) که در نوک و ناک ( nuck ) آنرا میبینیم و نشان از به همپیوستگی با هم دارند.
واژ] تِکان به معنای لرزاندن بیشک از یکی از معانی اختصاص یافته به آن آمده یعنی نُک = تُک = ضربه
... [مشاهده متن کامل]
تَکیدن کارواژه آن است یعنی پیش رفتن و . . . و میتوان فهمید تِک مازندرانی ( ناحیه لب / دهان و صورت ) برابر تکیدن فارسی و برابر بُک خراسانیست که با توجه به عمومیت این واژ] در زبان لاتین میتوان فهمید اصل واژه تِک یا تَک بوده البته واژه های دیگری هم داریم همچین یه تُک پا . . . . . که این تُک از نُک آمده ( نوک ) یعنی لحظه کوتاه ( ضربه کوچک ) برابر واژ] ناک = ضربه لاتین
اما مورد گفتگو خود بُک می باشد که به نظر میرسید همان بود یا هوا باشد و
سبُک = س بُک = از هوا آمده
چابُک = شاپ ( در زبان مازندرانی به قدم های بلند و پرشی شاپ میگویند ) بُک = هوا قدم = کسی که قدمش سبک باشد = نشانه تیز پا بودن
از سویی چابک را با چست همیشه می آورند که خود چست همان جُستن یا جَستن بوده = دقت بفرمایید هر استانی به گویش خود از کسره فتحه و ضمه استفاده بیشتری دارد پس بیشک بُک = هوا میشود و تِک / تَک / تُک و دُک ( در دکان = مغازه = جلو آمده / پیش آمده و . . . . ) که در نوک و ناک ( nuck ) آنرا میبینیم و نشان از به همپیوستگی با هم دارند.
واژ] تِکان به معنای لرزاندن بیشک از یکی از معانی اختصاص یافته به آن آمده یعنی نُک = تُک = ضربه
صفحه ۲۳۸
بک
منبع. عکس کتاب فرهنگ عمید یا فرهنگ فارسی
منبع. دوستانی که فکر می کنند حرف بِ و غ وس در قدیم در پهلوی یا پارسی میانه نبود می توانید این منبع که می فرستم یعنی کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک می فرستم دوستان ببینید
بک
منبع. عکس کتاب فرهنگ عمید یا فرهنگ فارسی
منبع. دوستانی که فکر می کنند حرف بِ و غ وس در قدیم در پهلوی یا پارسی میانه نبود می توانید این منبع که می فرستم یعنی کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک می فرستم دوستان ببینید
بُک - در گویش یا لهجۀ بیهودی قهستان معنی مجموعۀ �دهن و فک و دندان و چانه� را می دهد.
بُک را در چابک و سَبُک داریم و گویا چابک شابک بوده ( شاب = شاپ بک ) که به چم سبک گام است و سبک = س بُک = از بُک آمده =>
بُک هم چه باشد بع چم سبکی می باشد
همچنین در زبان مازندرانی واژه ایی داریم به نام بِک و بو که در صرف غذا به طعم و بو و مزه اشاره دارد شاید اشاره ای باشد برای یافتن دقیق آن. . . شاید بک همان هوا باشد و اشاره به سبکی آن داشته باشد.
... [مشاهده متن کامل]
بُک هم چه باشد بع چم سبکی می باشد
همچنین در زبان مازندرانی واژه ایی داریم به نام بِک و بو که در صرف غذا به طعم و بو و مزه اشاره دارد شاید اشاره ای باشد برای یافتن دقیق آن. . . شاید بک همان هوا باشد و اشاره به سبکی آن داشته باشد.
... [مشاهده متن کامل]
واژه بک
معادل ابجد 22
تعداد حروف 2
تلفظ bak
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: vak] ‹وک، پک› ( زیست شناسی ) [قدیمی]
مختصات ( بَ ) ( اِ. )
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
معادل ابجد 22
تعداد حروف 2
تلفظ bak
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: vak] ‹وک، پک› ( زیست شناسی ) [قدیمی]
مختصات ( بَ ) ( اِ. )
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
در گویش جنوب خراسان
بُک : لپ های برجسته
بچه بُکی:بچه ای با لپ های تپل
بُک : لپ های برجسته
بچه بُکی:بچه ای با لپ های تپل
واژگانِ ( بَغ، بیگ، بَک، بَی ) همگی از یک ریشه و ایرانی هستند.
در رویه 131 از نبیگِ ( فرهنگِ ریشه های هندواروپاییِ زبان پارسی ) آمده است:
( به واژگانِ مربوطه در زبانِ پهلوی بنگرید:واژگانِ بَک و بَی )
... [مشاهده متن کامل]
در رویه 17 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نیز واژه ( بَک ) به چمِ ( god = خدا، lord = سرور، ارباب ) آمده است:
( واژه بزرگ نیز از واژگانِ ایرانی است ( وَزَرکَ در پارسی باستان ) با دگرگونی آواییِ ( و/ب ) در زبان پهلوی از ( وزرکَ ) به ( بزرگ ) دگرریخته شده است. به تاربرگِ واژه ( بزرگ ) مراجعه بفرمایید. )
در رویه 131 از نبیگِ ( فرهنگِ ریشه های هندواروپاییِ زبان پارسی ) آمده است:
( به واژگانِ مربوطه در زبانِ پهلوی بنگرید:واژگانِ بَک و بَی )
... [مشاهده متن کامل]
در رویه 17 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نیز واژه ( بَک ) به چمِ ( god = خدا، lord = سرور، ارباب ) آمده است:
( واژه بزرگ نیز از واژگانِ ایرانی است ( وَزَرکَ در پارسی باستان ) با دگرگونی آواییِ ( و/ب ) در زبان پهلوی از ( وزرکَ ) به ( بزرگ ) دگرریخته شده است. به تاربرگِ واژه ( بزرگ ) مراجعه بفرمایید. )
بیگ_بیک کلمه ایست با ریشه ترکی از بیوک به معنی بزرگ
مثل الغ بک و طغرل بیگ
بیگ و بیگوم
مثل الغ بک و طغرل بیگ
بیگ و بیگوم
بزرگ
بک در پارسی به معنی بزرگ است. همانند پاپک در پارسی میانه یا بابک در پاسی نوین که به معنی پدر ارجمند و بزرگ می باشد.
بک یک واژه پارسی ایرانیست و تاریخ آن به زمان هخامنشیان میرسد واین واژه ( بک ) ، اکنون هم در زیان پارسی معنی بزرگ را میدهد و واژه پیشین بگ بوده که معنی خداوند و بزرگ و صاحب را میدهد و درزمانیکه بابل�بابلیون ) یک استان ایرانی در زمان هخامنشی بود خدای بعل که در بابل پرستش میشده پادشاهان ایران از زمان شاید حتا پیش از هخامنشیان برای پرستش بعل به بابل میرفتند و واین نام بعلبک که اکنون جایگاهی در لبنان است یعنی خدای بعل .
... [مشاهده متن کامل]
ودر این راستا میتوان از شاهنامه که میگوید در نوروز شاهان ایران از دماوند برای پرستش و دیدن بعل به بابل میرفتند. واین واژه به زبان ترکی و عربیهم در آمده
... [مشاهده متن کامل]
ودر این راستا میتوان از شاهنامه که میگوید در نوروز شاهان ایران از دماوند برای پرستش و دیدن بعل به بابل میرفتند. واین واژه به زبان ترکی و عربیهم در آمده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)