بچگانه

/baCCegAne/

    childish
    mickey mouse
    infantile
    juvenile
    puerile

مترادف ها

little (صفت)
پست، مختصر، ریز، کوچک، کوتاه، خرد، بچگانه، اندک، قد کوتاه، کم، جزئی، معدود، ناچیز، حقیر، درخور بچگی

silly (صفت)
چرند، مزخرف، نادان، ابله، احمق، بی مخ، کودکانه، بچگانه، احمقانه، سبک مغز، کم هوش

juvenile (صفت)
خردسال، کودکانه، بچگانه، احمقانه، در خور جوانی، ویژه نو جوانان

young (صفت)
جوان، تازه، بچگانه، نوین، نورسته، برنا

childlike (صفت)
کودک مانند، بچگانه، ساده و بیالایش

childish (صفت)
کودکانه، بچه گانه، بچگانه، احمقانه

puerile (صفت)
کودکانه، بچگانه، احمقانه

infantile (صفت)
ابتدایی، بچگانه، مربوط بدوران کودکی

small-fry (صفت)
کوچک، بچگانه

childly (قید)
بچگانه

پیشنهاد کاربران

کودک وش . [ دَ وَ ] ( ص مرکب ) کودک مانند. بچگانه . ( فرهنگ فارسی معین ) : مرد خدا کی کند میل به لذات خلددر دل کودک وشان لذت حلوا طلب !وحشی بافقی ( از آنندراج ) .
کودک مشرب. [ دَ م َ رَ ] ( ص مرکب ) کودک سرشت. کودک مزاج. ( فرهنگ فارسی معین ) :
آن دنی طبعان که مغروران جاه و منصب اند
از خرد بیگانگان چند کودک مشرب اند.

بپرس