حواس پنجگانه در پارسی سره ●احساس کردن ( در چم و معنای همگانی ) = چشیدن / چشش / چشایی امروز ما از چشیدن برای مزه مزه کردن بهره می بریم ولی چمار درست این ستاک چشیدن در چم همگانی است مانند: که این درد هر کس بباید چشید ... [مشاهده متن کامل]
شکیبائی و نام باید گزید ( فردوسی ) ۱. بینایی / دیدن / بینش شبی دیرند و ظلمت را مهیا چو نابینا در او دو چشم بینا ( رودکی ) ۲. شنوایی / شنفتن / شِنَوِش بشنوانید مرا شیون من وز دل سنگ بشنوید آه رشید ار شنوائید همه ( خاقانی شروانی ) ۳. بویایی / بوییدن / بویش گر نداری خون مشک آهوان سنبل تر بهر بویایی فرست ( خاقانی شروانی ) ۴. مزایی / مزیدن یا مچتن ( پارسی میانه ) / مزش وزان پس به کار دگر درخزیم که تلخی مزیدیم و شیرین مزیم ( فردوسی ) ۵. بساوایی / بساویدن یا پسودن / بساوش کمندی بر آن کنگره درببست گره زد برو چند و ببسود دست ( فردوسی )
هو فره شاهی ( شاه - خدا ) است. در حیواناتی مثل "شیردال" تجلی کرده است https://fa. wikipedia. org/wiki/شیردال