بوسیدن


    buss
    kiss
    osculate
    snog
    to kiss

مترادف ها

osculate (فعل)
برخورد کردن، بوسیدن، تماس نزدیک حاصل کردن، صفات مشترک داشتن

kiss (فعل)
بوسیدن، بوسه گرفتن از، ماچ کردن

پیشنهاد کاربران

منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
بوسیدن
قبلاً: أنبیاء دست کارگررا می بوسیدند.
إمروز: کارگر دست أنبیاءرا میبوسند.
بوسه گرفتن
فندق شکستن. [ ف َ دُ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از بوسه دادن و گرفتن. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( غیاث ) ( بهارعجم ) ( برهان ) . شاهدی برای این معنی به نظر نرسید.
بوسه شکستن. [ س َ / س ِ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از بوسیدن و بوسه کردن پرصدا باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( رشیدی ) . بوسیدن و بوسه کردن با ذوق و لذت. ( ناظم الاطباء ) . بوسیدن. بوسه کردن با ذوق و لذت و باصدا. ( فرهنگ فارسی معین ) :
...
[مشاهده متن کامل]

ملک بر تنگ شکّر بوسه بشکست
که شکّر دردهان باید نه در دست.
نظامی ( از رشیدی ) .

bill and coo
بوسیدن و ( با مهربانی و ملایمت ) در آغوش گرفتن
lovers were billing and cooing on the bench
عشاق روی نیمکت مغازله می کردند.
بوسیدن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "بوسیدن " می نویسد : ( ( بوسیدن در پهلوی به کار نرفته است . ریخت مصدر بر ساختگی آن را آشکار می دارد . این مصدر بر پایه ی " بوس " ساخته شده است ، ستاکی که در " بوسه " نیز کاربرد یافته است . بوسه را با baiser در فرانسوی و beso در اسپانیایی buss در انگلیسی می توان سنجید . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( که فرمان دهد تا سر کتف اوی
ببوسم، بمالم بر او چشم و روی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )

بپرس