در وهله نخست فوران را بررسی میکنیم سپس به سراغ بوران / پوران و . . . . میرویم
ریشه یابی فوران و فوریت و . . . .
فوران = فور ران = پور ران = پُر ران = حد نهایی از هر چیزی حرکت => نهایت حرکت و جابجایی
... [مشاهده متن کامل]
چرا فور از پُر آمده؟؟؟
واژه فَر همان اَفَر یا اَپَر یا اَبَر می باشد که در زبان لاتین به ریخت UP به چم بالا موجود است.
افسر = اف سر یا کسی که مقام بالا دارد یا همان بالاسری=رییس خودمان
افشار = بالا شار شده = بالا جمع شده که در اینجا به طبقه بالا دست بودن اشاره دارد => واژه فشار نیز از آن امده که میشود = بسیار شار شده = بسیار جمع شده
فرنیا = اپر نیا = دارای نیا و جد بالا مقام
فرهنگ = اپر هنگ = پرهنگ = فرهنگ = بالایی و شکوه جمعی = منظور آنچه که در یه هنگی ( جمعی ) یا همان جامعه بعنوان ارزش والا شناخته می شود بوده - بدین رو به هنجار قانون گفته شده چون در یک هنگ یا جمع رعایت می شده
همان واژه آپ در ابرمن نیز دیده می شود که به چم منش بالا می باشد و امروز بدان قهرمان میگویند.
ابر آسمان = آنچه که در بالای آسمان اسکان ( قرار ) دارد
ابرو = بسیار بالا ( اشاره به مکان اسمان ابرو در بخش بالایی چهره دارد ) یا آنچه که بسیار مانند ابر اسمان می باشد.
افسانه = اَپسانه = آنچه که بسیار از آن سان ها و مثال ها ساخته اند یا مثلی که بسیار بزرگ باشد و از گذشته های دور به ما بعنوان یک رخداد بزرگ مثل ( نقل ) شده
از همه اینها پریدن که نشان دیگری از بالا روندگی بوده ساخته شده / همچنین واژه pro در لاتین همان پُر ایرانیست یعنی حد بالایی و نهایت از هر چیزی یع چیزی مثل اَبَر؛
پس فور گونه دیگری از حد نهایت در چیزی میباشد .
با یک تراز ساده میتوان سنجید چگونه ابر آسمان به فوران / فوری و pro و . . . . پیوند دارد . آری زبان ها اینطور ساخته شده اند کافیست به اصل و ریشه آن پی ببریم.
ران = راندن / رانش / راننده و . . .
=> فوران = حرکت و جابجایی بسیار / حرکت نهایت داشتن / سرعت زیاد
برابر مازندرانی آن پلغور میشود = پِل غور ( غار ) ( غار و غور کردن شکم نشانه دیگریست از اینکه دگرش اوایی رخ داده ) => پِل ( فِل ( در فلفل و فلافل انرا میبینیم = تند و سریع ) غور/ غار => پلغور/ پلغوره = حرکت سریع و خروج از غار و دهانه هایی ک سوراخ وار هستند
اینک ریشه یابی بوران
پس تا اینجا دیدیم ک بوران میتواند دگریخته پوران ( پور ران یا پُر ران ) باشد - البته کمتر میتواند از بُر ران بوده باشد یعنی بسیار برنده ( حرکت برنده داشتن )
و پُر را در هر دیس و ریختی بررسی کردیم که به چم بسیار یا بالا و زیاد ایست که در میخت ( میکس ) با ران میشود بسیار متحرک = پر تلاطم = اشوب
پس برف و بوران میشود برف و آشوب ( که نگر اشوب هوا بوده ) و در ماست بورانی میشود ماستی که پر آشوب و متحرک است ؛ ماستی که در ترکیب با برخی چیزهایی درست میشود که انرا از سادگی به خالخالی در میاورد یا انرا تند و . . . میکند )
از نشانه های دیگری که بور میشود متحرک یا اشوب وار این است که هم د ر زبان کردی برابر انچه دوستمان گفتند و هم در زبان مازندرانی به رفتن بوردن گفته میشود و به بن دستوری رفتن که برو میشود بور میگوییم که همان رفتن است و این خود نشان از حرکت و اشوب و تلاطم دارد.
پس بوران میشود بسیار متحرک ( بور ران => پُر ران = pro run ) ران را در راننده / رانش / run لاتین و . . . . داریم
بوران و کوراک و باران
از بورماق و کوله مک و بارماک تورکی هستند و حالت های مختلف یاغماک
عزیزی که تاریخ ساسانی نوشته !
از فیروز به این طرف سلسله ساسانی تورک میشه چون زن قباد دختر اوخشون وار است و فرزندشون دختر ایسمی خان گوکتورک رو باید میگرفت چون هون ها ساسانی های سریانی رو شکست داده بودند و ساسانی هم جزئی از اتحادیه تورکان شده بود.
... [مشاهده متن کامل]
هورموز تورک نژاد در شاهنامه هم هست و اسامی هم تورکی هستند .
اورموز . . اردشیر آزرم .
بوران همان دوّران یا دووران و گاهی هم بدل پوران است که عرف ره آن طوفان یعنی مطاف. وطواف کننده که همانا دور زدناست میگوید و بحثی در واژه عربی و ترکی ندارم که توفان است یا طوفان ولی توفان پارسی گریه با شیون
... [مشاهده متن کامل] است و از اینگونه واژگان است که میگویم واژه ای عربی نیست همه پارسی غلط غلوط مسروقه است که عرب بدرستی استراق سمع نکرده است وشاید دومان باشد چون وقتی در بارش برف باد مانندطوفان می وزد ما به آن دومان مبگوییم و هلاک کننده دودمان است اگر کسی در چادر و دور از آبادی و شهر باشد هلاک کننده است پدر بزرگانم که هم کشاورز و هم دامدار و هم شتر ترابری که معروفبه نرو ماده است و از ترکیب شتر دوکوهان و شترهای معمولی است و مانند قاطر جان سختو ازاوبچه ای تولید نمیشود و کف پایش ناخن دارد که در گردنه ها سر نخو رد وقچه در نشود که شتران دیگر در یخ عاجزند می گفتند قافله ای از شاهر ود در خوش ایلاق در دومان کلا تلف شده بودند
جایگزین پارسی بوران اینهاست: گَرناگ garnAg [مانوی]؛ دَمَک damak [پهلوی]
بورماق در ترکی یعنی چرخیدن و پیچیدن
بور یعنی بپیچ
بوران یعنی توفان به تورکی
که به هندی ربطی ندارد و ترکی کهن است برای همین در اورال وجود داره
Tuman در مغول و Duman در ترکی یعنی مه و دود و غرد و گبار و مه غلیظ و تفان هم هست
... [مشاهده متن کامل]
B�ran بوران اسم پسر در ترکی بخصوص تورکی جغتایی
اینارم یادم رفت اگه زیادشو بخواین میزارم:
یل یعنی باد
اسماخ یعنی وزیدن که میگن یل اسیر یعنی میوزد
اسنماق هم از اینه یعنی خمیازه
ابر میشه بولوت
مه میشه دومان
خورشید میشه گون
... [مشاهده متن کامل]
ماه پیشه آی
�ovğun در آذربایجانی و tupan در ترکمنی و شیمیرغان در ایغوری میشه کولاک شخته رو هم گفتم البته شخته بیشتر استفاده میشه
در آذربایجانی daşgin یعنی سیل
شامال و یل و ویندل و suw میشه باد
ممنونو که میخونید این کلمات خیلی زیاد هستن اونا که لازمه رو گفتم ممنون
بوران با ریشه ترکی یعنی طوفان
توفان به ترکی یعنی سیل
کولاک در ترکی میشه شاختا یا شخته
باران به ترکی میشه یامور و یاغیش
برف به ترکی میشه قار
یخ به ترکی میشه بوز
... [مشاهده متن کامل]
گرم به ترکی میشه ایستی
ولرم به ترکی میشه ایلیخ
تگرگ میشه دولی
رعدو برق میشه یلدیریم یا ایلدیریم
سرد به ترکی میشه سویوق
خنک به ترکی میشه سرین
به یخ زدن دومماق میگن
به گرم شدن گیزیشماق
یاغماق یعنی رگبار یاغدیرماق یعنی ریختن از بالا به صورت افشانه
قار کولح یا قار کوله یعنی برف زیاد
به شرجی هم بوغوچی یا بوغان میگویند پعنای کلمه به کلمش میشه خفه کننده
یای به بهار یا خود بهار
یاز به تابستان
پاییز میشه سون باهار
زمستان میشه قیش
ممنون که میخونین اینا خیلی زیادن
باتشکر
قارقیش یعنی نفرین یعنی برای کسی از خدا طلب زمستانی شدن در اینجا منظور اینه که تو زمستان زندگی شخت و هیچی نیست
قشلاق با پسوند لاخ یا لاق یعنی محل ان میشه محل رفتن از زمستان
یایلاق هم برعکس که میدونین
گولگه یعنی سایه که گولگه هم میگن
اوشومک یعنی سرد شدن برای انسان
پیشماق هم برای انسان یعنی گرمی بیش از حد و همچنین پختن
ریشه ی واژه ی #باران #بورا در ترکی به معنی باران طوفانی و #بوران باد سرد همراه با باد شدید ✅
اول متن زیر را بخوانیم :
ET� bor kar fırtınası AgAn ☼ ● Or << ET� borağan
borağan "kısa yağmur veya kar fırtınası" [ Pavet de Courteille, Dictionnaire Turc Oriental ( 1500 yılından �nce ) ]
... [مشاهده متن کامل]
boran "kar fırtınası, kısa s�ren şiddetli yağış" [ Evliya �elebi, Seyahatname ( 1680 yılından �nce ) ]
در ریشه ی بورا آن را در تاریخ به صورت بوراغان دیده اند و شکل دیگری از آن بوران است.
خب مصدر باریدن جعلی است چون دارای *یدن* است ( اصالت دار ها رفتن ، یافتن و. . . ) و از ظاهر چنین دیده میشود که اسم بار فعل شده است. ♦️
بار از بارماق ترکی است به معنی بردن و رفتن است در ازبکی آلیب بارماق گویند.
بردن در فارسی مصدر خوبی برای بار است که با بارماق ترکی مشترک است اما باریدن مصدر نوساز است و باران ساخته از بردن نیست
چون بوراغان با پسوند مدام ترکی است
اولاغان ( مدام میشود ، از اولماق است و به معنی عادی )
بوراغان ( از بارماق به معنی بردن است ازبک ها بورماق گویند ، a , o تبدیل شونده هستند. )
باراغان مدام بار دارد ، بردارنده ی بار است اشاره به بار موجود در باران و حمل آن است که در ترکی باران طوفانی گفته میشود که بوران هم از این بن است
به صورت باران وارد فارسی شده است.
در صورتی که کولاک و بوران یا بورا ترکی است چرا باران از ترکی نباشد؟
بوران ( Boran ) نام پسرانه ترکی به معنی توفان تندری
بوران یا بؤران واژه ی ترکی است از مصدر بورماخ به معنی پیچیدن و لوله کردن، چیزی را به دور خود پیچ دادن. بوران اسم فاعل است از مصدر بورماخ به معنی در هم پیچنده. پیچ و تاب دهنده. لوله کننده. دور خود پیچنده.
... [مشاهده متن کامل]
اصل واژه ی بوران از ریشه هندواروپایی bur به معنای چرخیدن آشفتن خشمگین شدن می باشد,
بوران را در انگلیسی کهن به شکل byre به معنای توفان و در ارمنستان բռնություն brrnut’yunبه معنای زورگویی و در اسلاو burja به معنای توفان و در اورال کهن purka به معنای برف باد و در آلتایی borān به معنای برفباد می بینیم .
بوران در کردی به معنای رفت می باشد
بوران ( Boran ) ( به فارسی: پوران/ Puran ) شهبانوی ساسانی، دختر خسرو ( دوم ) پرویز و نخستین بانوی پادشاه ایران است. سکه هایی تاریخ گذاری شده از سال های نخست و دوم و سوم پادشاهی وی در دست است. او در فاصله ی 17 ژوئن 629 تا 16 ژوئن 630 م. بر تخت سلطنت نشسته بود، و مطابق گزارش "Sebeos"، در بهار سال 630 م. و در پی قتل «شهروراز» غاصب؛ هر چند که بوران همسر وی نبود بل که بایست بیوه ی «کواد» دوم ( شیرویه؛ پادشاهی در: 628 م. ) بوده باشد.
... [مشاهده متن کامل]
برخی نویسندگان، مدت پادشاهی او را یک سال و چهار ماه می انگارند و دیگران، یک سال و شش ماه؛ سبئوس این مدت را دو سال برآورد می کند. اما احتمالاً بوران در پاییز 631 م. درگذشته بود ( cf. Noldeke, Geschichte der Perser, p. 433 ) و از این رو، به رغم سومین سال نگار، مدت پادشاهی وی نمی تواند بیش از یک سال و نیم باشد. برپایه ی گزارش Anonymous Syraic Chronicle و Chronicle of Seert ( II/2, p. 259 ) ، بوران را با خفه کردن به قتل رسانده بودند. Chronicle of Seert نام قاتل او را پیروز ( فرمانده سپاه ایران ) ذکر می کند.
مطابق گزارش طبری ( I, p. 1064; Noldeke, pp. 390ff. ) ، بوران «پُس - فرخ» ( بانی توطئه علیه شهروراز ) را به مقام وزارت ( بزرگ - فرمدار ) ترفیع داده بود. مطابق روایتی دیگر، تصور شده است که بوران «فرخ - هرمزد» ( امیر آدوربادگان ) را به زمام داری حکومت منصوب کرده بود. روی داد عمده ی دوران پادشاهی بوران، فرستادن سفیرانی به نزد امپراتور «هراکلیوس» ( Heraclius ) ، به ریاست «کاتولیکوس ایشوعیب» سوم و بزرگان کلیسای ایران بود. این گروه اعزامی قصد رفع کردن چند موضوع مورد اختلاف دو قدرت ایران و روم را داشت. اما - به ویژه - این تصوری موهوم است که مذاکرات یاد شده منجر به استرداد صلیب مقدس به هراکلیوس شد؛ چرا که در حقیقت، صلیب را پیش تر، کواد دوم ( شیرویه ) در سال 629 م. به رومیان بازپس داده بود ( 1 ) .
دومین بانوی پادشاه ایران، «آزرمی دخت» ( پهلوی: AzarmigDukht؛ فارسی: آزرمی دخت، ارزمی دخت، ارزمین دخت، آزرومی دخت ) است که مطابق گزارش طبری، برای چند ماه در سال 630 م. پادشاهی کرد. او خواهر شهبانو «بوران» و دختر شاه خسرو ( دوم ) پرویز بود. نام وی به معنای «دختر محترم» یا «دختر [یک فرد] محترم» است که در این صورت، به پدرش ( خسرو پرویز ) اشاره دارد. ما درباره ی این شخصیت دانسته های اندکی داریم که متعلق است به دوران اغتشاش های پایانی عصر ساسانی. اما وجود وی به گواهی سکه هایی، تأیید و تصدیق شده است.
م. ی. مشیری سکه ای از این شهبانو را کشف و منتشر کرده است ( Etudes de numismatique iranienne sous les sassanides, Tehran, I, 1972, pp. 11 - 16 ) ؛ این سکه در سال یکم ضرب گردیده و در ضراب خانه ای با نماد WYHC که تصور شده، شهر «وه از آمید کواد» ( Veh - az - Amid - Kavad = ارجان ) است. این سکه دارای چهره ی یک مرد است. مشیری کوشیده است این امر غیرعادی را با این پیش نهاد که تصویر مذکور متعلق به «فرخ - هرمزد» است، تعبیر و تبیین کند. وی ( فرخ - هرمزد ) کسی بود که به طور بلندپروازانه ای، آرزوی ربودن مقام سلطنت را داشت و عملاً نیز این قدرت را زیر نام «هرمزد ششم» به دست آورده بود. وی کمی بیش از یک سال توانست به طور هم زمان با شهبانو آزرمی دخت پادشاهی کند. سکه ای از هرمزد ششم در سال یکم ضرب نشده و تنها نمونه ها، در سال های دوم و سوم تاریخ گذاری شده است. دو سکه ی دیگر آرزمی دخت در کتاب خانه ی ملی پاریس موجود است و سکه ای نیز در اختیار روان شاد م. فروغی بود. [در همه ی موارد] فقط ضراب خانه ی WYHC تأیید شده است.
منابع تاریخی عصر اسلامی، مدت پادشاهی آزرمی دخت را به طور متفاوتی، شش ماه ( طبری، 1، ص 1056؛ یعقوبی، 1، ص 198؛ بیرونی، Chronology, p. 123؛ حمزه، ص 28؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، 1، ص 270 ) ، چهار ماه ( مقدسی، البدع و التاریخ، 3، ص 173؛ کسروی به نقل از حمزه، ص 22 [بسنجید با ص 28] ) ، و شانزده ماه ( مسعوی، مروج الذهب، ed. Pellat، 1، ص 322؛ حمزه، ص 16؛ مجمل التواریخ، ص 83 ) ذکر می کنند. طبری ( I, pp. 1064 - 65 ) شرح می دهد که «فرخ - هرمزد»، فرمانده سپاه خراسان، از آزرمی دخت برای ازدواج، خواستگاری کرد. شهبانو بدون دادن جرأت امتناع به وی، او را به محفلی خصوصی دعوت کرد و در آن جا به قتل رساند. برای گرفتن انتقام فرخ - هرمزد، پسرش رستم [فرخ زاد] ظاهراً تیسفون ( پای تخت ) را تصرف کرده، شهبانو را خلع نمود و او را کور ساخت و کشت.
منابع اسلامی، آرزمی دخت را به صورت زنی باهوش و بسیار دل ربا توصیف می کنند. کتاب «صُوَر ملوک بنی ساسان» [که دارای تصاویر نقاشی شده ی همه ی پادشاهان ساسانی بوده] وی را به شکل نشسته بر صندلی، ملبس به ردای گل دوزی شده ی سرخ فام و شلوار آراسته ای به رنگ آبی آسمانی، با تبری در دست راست و شمشیری که در دست چپ گرفته و بدان تکیه داده، تصویر کرده بود ( حمزه، ص 92 ) . او همچنین با بنای آتشگاهی در «ابخاز» و دژ / قصری در «اسد آباد»، معتبر و نام بُردار شده است ( مجمل التواریخ، ص 83 ) .
لقب وی «دادگر» بوده است. شاهنامه که او را "آزرم دخت" می خواند و پادشاهی اش را به کوتاهی شرح می دهد، سخنان پندآمیز و حکیمانه ی او را در زمان برتخت نشینی، و این که قدرت اش در پنجمین ماه پادشاهی اش فروشکسته بود، بیان می کند؛ اما این شرح فاقد تصریح در مورد شیوه ی درگذشت شهبانو است ( ed. Mohl, VII, p. 422 ) . منابع مسیحی نیز پادشاهی وی را ثبت کرده، نام وی را به شیوه های گوناگون تحریف و دگرگون ساخته اند ( 2 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ) M. L. Chaumont, "BORAN": Encyclopaedia Iranica, vol. 4, London & NewYork, 1990
2 ) Ph. Gignoux, "AZARMIGDUXT": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork, 1989
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)