بهبودی یافتن، دریافت کردن، شفاء یافتن، بهوش امدن، بهبود یافتن، دوباره بدست اوردن، ترمیم شدن، باز یافتن
پیشنهاد کاربران
جاآمدن
برخاستن از بیماری ؛ شفا یافتن. خوب شدن. به شدن از بیماری. ( یادداشت مؤلف ) : تا میر ببلخ آمد با آلت و عدت بیمار شده ملکت برخاست زبیماری. منوچهری.
به صلاح بازآمدن ؛ بهبود یافتن. به شدن : تا هر بیماری که افتد. . . داروها و غذاهای آن بسازند تا به صلاح بازآید. ( تاریخ بیهقی ) . بدین تدبیر به صلاح بازآمد. و سلامت یافت. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
بهتری یافتن . [ ب ِ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) به شدن . بهبودی یافتن : چون یعقوب بهتری یافت ، مهدی مردی علوی به وی داد و گفت این را بکش . ( مجمل التواریخ و القصص ) .
حال آمدن
بهبود می یافت بخدا نمیدونم
تندرست می شد
بهبود میافت:�تندرست میشد�🦋🌹👋🏻
کفن پاره کردن ؛دریدن کفن. ( فرهنگ فارسی معین ) . شفا یافتن از بیماری و ضعف و نجات یافتن از آفت و مهلکه. ( غیاث ) . از بلای عظیمی بدر جستن یا از بیماری. ( آنندراج ) . از بلای بزرگی یا بیماری جستن. ( فرهنگ فارسی معین ) : ... [مشاهده متن کامل]
می توانم که علاج دل صد پاره کنم چاره ٔ مرض بسازم کفنی پاره کنم. نادم گیلانی ( از آنندراج ) .