بهبود

/behbud/

    well-being
    welfare
    health
    amelioration
    improvement
    recovery
    remission
    pickup
    betterment
    gain
    progress
    mend
    amendment
    recuperation

فارسی به انگلیسی

بهبود بخشی
correction

بهبود بخشیدن
amend, better, refine

بهبود بخشیدن بیماری
correct

بهبود بخشیدن عیب
correct

بهبود بخشیده
refined

بهبود پذیر
improvable

بهبود یافتن
ameliorate, convalesce, gain, improve, progress, recuperate

بهبود یافتن بیماری
recuperate

بهبود یافتن سلامتی
mend

مترادف ها

improvement (اسم)
پیشرفت، بهتر شدن، بهبود، تکمیل، تهذیب، تکامل، بهسازی

recovery (اسم)
حصول، بهبودی، ترمیم، جبران، بهبود، وصول، بهوش امدن، تحصیل چیزی، استرداد، باز یافت، بخودایی

betterment (اسم)
اصلاح، بهتری، بهبودی، بهبود

پیشنهاد کاربران

بهبود مرکب از به بود
وقتی اسم شخص میشه به معنی بهترین بود و هستی
به یعنی بهترین
بود یعنی هستی و وجود
وقتی اسم شخص میشه به معنی بهترین بود و بهترین هستی و بهترین وجود هست
به یعنی بهتر
بود یعنی هستی
ارتقاء، بهینه سازی، بالا بردن سطح کیفیت چیزی یا خدمتی، بهتر شدن، رفع ایراد یا برطرف کردن مشکلات و مسائل قبلی
Continuous Improvement : بهبود مستمر ( کایرن )
کُردی: سارِیژ، چاک بۊن، باش بۊن، خاس بۊن
بهبود/behbud/
مترادف بهبود: تندرستی، سلامت، صحت، عافیت، التیام، پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه
متضاد بهبود: وخامت
بهبود
well - being welfare health amelioration improvement recovery remission pickup betterment gain progress mend amendment recuperation
بهبود ( Recovery ) [اصطلاح اعتیاد]کاهش و یا محرومت از سوء مصرف مواد مخدر، اغلب ناشی از بهبود کیفیت زندگی و و حمایت رخ می دهد.
شفا
بهتر شدن حال بیمار

بپرس