بهانه اوردن


    alibi
    excuse
    plead
    to make an excuse or pretext

مترادف ها

alibi (فعل)
بهانه اوردن

pretext (فعل)
بهانه اوردن

پیشنهاد کاربران

To come up with an excuse=بهانه آوردن
My friend was trying to come up wih an excuse to stay there longer=دوستم داشت تااش می کرد یه بهانه ای بیاره تا ببشتر اونجا بمونه
بز رقصاندن
کنایه از: بهانه های تازه و رنگارنگ آوردن .
تمهید عذر ؛ آوردن عذر. اظهار عذر. ساختن عذر. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مرا اندازه تمهید عذر آن کجا باشد
ولیکن چون کنم لنگی همی پوشم برهواری.
انوری.
آخِهیدَن.
عذر آوردن

بپرس