بهانه

/bahAne/

    cavil
    excuse
    extenuation
    justification
    plea
    pretension
    pretext
    subterfuge
    alibi
    out

فارسی به انگلیسی

بهانه اوردن
alibi, excuse, plead, to make an excuse or pretext

بهانه بردار
justifiable

بهانه جنگ
casus belli

بهانه جویی
seeking excuses, picking quarrels

بهانه عجیب و غریب
cock-and-bull story

بهانه گرفتن
carp, to pick quarrels, to nag

بهانه گیر
captious, fastidious, finicky, nit-picker, fractious, fussy, grumpy, peevish, petulant, testy, troublesome, prissy

بهانه گیرانه
peevishly

بهانه گیری
fussiness, nit-picking, orneriness, peevishness, petulance, prissiness

بهانه گیری کردن
cavil, fuss

بهانه کردن
plead, to pretend

مترادف ها

fiction (اسم)
داستان، بهانه، خیال، اختراع، دروغ، وهم، افسانه، جعل، قصه

excuse (اسم)
عنوان، بهانه، پوزش، دستاویز، عذر

pretense (اسم)
تظاهر، ظاهرسازی، بهانه، ادعا، ظاهری، وانمودسازی

alibi (اسم)
بهانه، غیبت هنگام وقوع جرم، جای دیگر

pretext (اسم)
عنوان، بهانه، مستمسک، دستاویز، عذر

plea (اسم)
بهانه، ادعا، پیشنهاد، استدعاء، تقاضا، عذر، دادخواست، وعده مشروط

fetch (اسم)
بهانه، واکشی

allegation (اسم)
مدعی، اظهار، بهانه، ادعا، تایید

evasion (اسم)
بهانه، گریز، طفره، طفره روی، حیله، تجاهل، گریز زنی

subterfuge (اسم)
بهانه، گریز، طفره، طفره روی، اختفاء، عذر، طفره زنی

stall (اسم)
بهانه، غرفه، اخور، لژ، صندلی، بساط، عذر، جایگاه ویژه، دکه چوبی کوچک، جای ایستادن اسب در طویله

put-off (اسم)
بهانه، طفره، تعویق، انصراف، عذر

essoin (اسم)
بهانه، عذر قانونی

salvo (اسم)
عنوان، بهانه، مورد، عذر، توپ سلام، اظهار احساسات شدید، شلیک توپ برای ادای احترام

lame excuse (اسم)
بهانه

پیشنهاد کاربران

The ostensible reason for . . . . . . . . . . .
The ostensible reason for Napoleon’s attack on Russia was the Tsar’s refusal to accept the Continental System and cooperate in the blockade of Britain.
"دست پیچه" به لری،
نگرش من این است دست پیچه وار و بهانه ( به آ، نه ) در گزینه ای نکنیم.
دست مایه
بررسیِ واژگانِ " بهانه ( پارسی ) ، ویهانَگ ( پارسی میانه - پهلوی ) ، ویهانینیدَن ( پارسی میانه - پهلوی ) ":
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

در واژه یِ "ویهانَگ" تکواژها چنین هستند:
1 - پیشوندِ "وی"
پیشوندِ " وی " بیشتر در پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " گُ " در آمده است ( در اینباره می توانید به پی نوشتِ اینجانب در زیر واژه یِ " وی" مراجعه کنید ) . ترادیسِ " وی" به " ب" در واژگانِ ( ویهانگ/بهانه ) برآمده از دگرگونی آواییِ رواگمندِ ( و، وی/ب ) در زبانهایِ ایرانی است. همچون: ویناگ/بینا، وینیگ/بینی، وهار/بهار و. . . )
2 - " هان"
تکواژِ "هان" در واژگانِ " ویهانَگ، ویهانینیدن" با واژه یِ "خان xan" در زبانِ پهلوی به چمِ "منبع، چشمه، سرچشمه" همریشه است. در زبانهای اوستایی - سانسکریت " خَن khan" به چمِ " گود کردن، حفر کردن، کَندن، کاویدن، رخنه کردن" بوده است که با واژه یِ " کَن - " و " کَندَن" نیز همریشه است. "خا" در اوستایی به چمِ "چشمه، کان" و " خانیَ" به چمِ " چشمه ای، کانی" بوده است. در زبانِ سانسکریت نیز واژگانِ " khani" و "khana" به چمِ "کان، معدن" بوده اند. در اینجا دگرگونیِ آواییِ ( ک/خ/ه ) در واژگانِ ( کان، خان، هان ) به روشنی دیده می شود.
3 - " َ گ"
پسوندِ " َ گ " در پارسی میانه - پهلوی به " ه" در پارسیِ کُنونی دگرشده است:
بمانندِ "دیسَگ، دیسه" و " ویهانَگ، بهانه" و. . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته1:
در اینجا از دیدِ ریشه شناختی، "علت، دلیل و سببِ" یک چیز، "منبع، سرچشمه، منشاءِ" همان چیز است.
"هان" در "ویهانَگ، بهانه" بدین شیوه با "خان، کان" همبسته و مرتبط می شود.
شما می توانید آنرا با واژه یِ cause در زبانهای اروپایی همسنجی کنید؛ چنانکه cause با واژگانِ "source ، origin، beginning و. . . " همچم است.
نکته 2:
"هان" در واژگانِ " بهانه، ویهانَگ" با "هان" در واژه یِ "نهان" همریشه و اینهمان می باشد.
( به پی نوشتِ اینجانب در زیرواژه یِ " نهان" بروید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد1:
از واژه یِ "ویهانَگ" می توان با درنظرگرفتنِ پیشوندِ " گُ" به جایِ "وی" کارواژه ای درخور ساخت به گونه ای که برابر با واژه یِ cause در زبانهای اروپایی باشد. چنانکه داشته ایم:
ویستردن=گُستردن/ویچاردن = گُزاردن/ویداختن = گُداختن/ویماردن=گُماردن و. . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویبرگِ 90 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ کوچک پهلوی"
2 - رویبرگهایِ 412 و 413 از نبیگِ "فرهنگِ واژه های اوستا"
3 - رویبرگِ 539 از نبیگِ "فرهنگِ سَنسکریت - فارسی"

بهانهبهانهبهانه
دلیل پیدا کردن ، چسبیدن به چیزی
بهانه: عذر نابجا.
بهانه: سبب، چرایی، علت. چون: پس این بهانه فایده نکند. ( دانشنامه ی علایی155 )
بوس به همه.
دلیل ساختگی
دانشنامه عمومی
فقط چرت و پرت هست
حذفش کنید
دلیل تراشی ، عذر بیجا
alibi
بهانه
عذر
بهانه اوردن
ارائه ی گواهان و اسناد توسط متهم برای اثبات عدم حضور در محل جرم،
اثبات غیبت هنگام وقوع جرم
what's your alibi for being absent so often?
به چه بهانه ای این همه غیبت می کنی ؟
اسم Excuse: بهانه، عذر
فعل Excuse: بهانیدن، بهانه خواستن، عذر خواستن

ایراد، وسیله
بهانه : بها به معنای قیمت می باشد و کلمه نه به معنای نهادن است وبهانه در اصطلاح به معنای کاری بوده که کسی جهت بالا بردن قیمت کالائی انجام دهد.
دکتر کزازی در مورد واژه ی "بهانه " می نویسد : ( ( بهانه در پهلوی در ریخت وهانگ wahānag بکار می رفته است. ریخت پساوندی وهان wahān به معنی انگیزه و سبب و علت . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( بپرسید کین چاره با من بگوی؛
چه روی است این را ؟ بهانه مجوی ! ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 279. )

دلیل غیر واقع
در زبان لری بختیاری به صورت زیر
بهونه ( بونه )
دست آویز
وسیله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس