آخر کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بپایان رسانیدن .
- کار یک باره کردن ؛ کار را تمام کردن. کاری را چاره کردن. یک طرفه کردن کار. یک سو کردن کار. یک سره کردن کار را : هر آن کس که او تاج شاهی بسود بر آن تخت [ طاقدیس ] چیزی همی برفزود مرآن را سکندر همه پاره کرد ز بیدانشی کار یک باره کرد.