به پایان رساندن


    accomplish
    close
    complete
    end
    finalize
    finish
    fulfil
    fulfill
    round
    spend

فارسی به انگلیسی

به پایان رساندن امید
extinguish

به پایان رساندن عمر
extinguish

پیشنهاد کاربران

اختتام
اختتامیه
ته کشیدن
انجام
آخر کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بپایان رسانیدن .
- کار یک باره کردن ؛ کار را تمام کردن. کاری را چاره کردن. یک طرفه کردن کار. یک سو کردن کار. یک سره کردن کار را :
هر آن کس که او تاج شاهی بسود
بر آن تخت [ طاقدیس ] چیزی همی برفزود
مرآن را سکندر همه پاره کرد
ز بیدانشی کار یک باره کرد.
قال کار را کندن
conclude خاتمه دادن. به پایان رساندن
اتمام

بپرس