به واسطه


    [gram.] indirsct
    after
    at
    through
    owing

فارسی به انگلیسی

به واسطه اینکه
because

به واسطه سمت
ex officio

به واسطه کسی بودن
rest

پیشنهاد کاربران

وسط, مثال کیانوش بین منو حمید
به دلیل، به علت، به سبب ، به موجب، بر اثر، به خاطر، به میانجی، از برای،
✍️ by/​in virtue of something
به دلالی
به میانجیگری
به پادرمیانی
به وسیله
به کمک
واسه ی ، به دلیل ، به علت ، بر اثر ، به خاطر
با، به یاریِ، به دستِ، در پیِ، برای، از برای.
با میانجیگری
به موجب. . . .
از واسط

بپرس