به هم خوردن


    blend
    collide
    collision
    comport
    knock
    meet
    to match(with)each other
    to be cnacelled
    to be disbandedto collide with each other

فارسی به انگلیسی

به هم خوردن اقدام
fold

به هم خوردن با صدای بلند
clash

به هم خوردن تناسب
balance

به هم خوردن دندان ها در اثر ترس
chatter

به هم خوردن دندانها در اثر سرما
chatter

به هم خوردن شدید
concussion

به هم خوردن مغازه
fold

پیشنهاد کاربران

آب و دان جدا، ( ) شدن
لهجه و گویش تهرانی
ترکیب بهم خورده
قروتی شدن . [ ق ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بر هم خوردن . ( آنندراج ) ( بهار عجم ) . صورت نگرفتن کاری . ( چراغ هدایت ) .
- قروتی شدن معامله ؛ بر هم خوردن کار. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) : بهادران چون دیدند معامله قروتی شد برمالیدند. ( آنندراج ) ( بهار عجم ، از نعمت عالی که درباره ٔ محاصره ٔ حیدرآباد گفته است ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس