به سرعت

/besor~at/

    apace
    double-quick
    quickly
    rapidly
    speedily
    swiftly
    betimes
    at once

فارسی به انگلیسی

به سرعت انجام دادن
expedite

به سرعت پس رفتن
backpedal

به سرعت حرکت کردن
clip, run, trot

به سرعت خواندن
skim

به سرعت دویدن
sprint

به سرعت رشد کردن
mushroom

به سرعت فریز کردن
quick-freeze

به سرعت و به طور نامفهوم صحبت کردن
gibber

پیشنهاد کاربران

بی درنگ
بلا درنگ
فوری
apace
in record time=very quickly
نه دیر ؛ زود. به سرعت. نه با فاصله ٔ بسیار. نه در زمانی طولانی. بفاصله ٔ کم از زمان :
هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن.
رودکی.
من این لشکرم را یکایک نه دیر
کنم یکسر از گنج و دینار سیر.
فردوسی.
شلاقی
In a snap
In a jiffy
In the blink of an eye
repidly
صرف. مصرف.
برق آسا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس