به سر بردن


    lead
    live

پیشنهاد کاربران

به سر بردن ؛ بپایان رساندن. طی کردن :
بزرگان و ملوک روزگار که با یکدیگر دوستی بسر برند و راه مصلحت سپرند. ( تاریخ بیهقی ) . شیرویه. . . بر پدرخروج کرد و او را بکشت و سال بسر نبرد. ( فارسنامه ابن البلخی ) . بفرمود تا ایشان پیش سپاه آمدندی و آن جنگ بسر بردندی. ( نوروزنامه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

جهان را تازه تر دادند روحی
بسر بردند صبحی در صبوحی.
نظامی.
خیالی بخواهی بسر میبرم
به افسانه عمری بدرمیبرم.
نظامی.
دنیا زنیست عشوه ده ودلستان ولیک
با هر کسی بسر نبرد عهد شوهری.
سعدی.
دمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمیارزد
بمی بفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد.
حافظ.

گذراندن
روزگار کرانه کردن ؛ بسر بردن . زندگی بپایان رسانیدن . عمر گزاردن : گفتم [ خواجه بونصر ] من در این میانه به چه کارم بوسهل بسنده است و از وی بجان آمده ام به حیله روزگار کرانه میکنم . ( تاریخ بیهقی ) . ملوک
...
[مشاهده متن کامل]
روزگار. . . چون . . . بروند فرزندان ایشان . . . با فراغت دل روزگاری را کرانه کنند. ( تاریخ بیهقی ) . صواب است که آنجای رویم و روزگاری فراخ کرانه کنیم . ( تاریخ بیهقی ص 582 ) . روزگار کرانه میکند. ( تاریخ بیهقی ) .

ادعایی رو عملی کردن
نه هر که دعوی زورآوری کند با ما
به سر برد که سعادت به پهلوانی نیست
سعدی
به سر بردن کنایه از زندگی کردن و ساکن شدن
به سر بردن یعنی سپری کردن، پشت سر گذاشتن، گذراندن
این یک فعل است
مثل جمله ی علی در حالتی به سر می برد ؛ که معنی ش میشه سپری میکردن و گذروندن

بپرس