به سختی


    barely
    hard
    hardly
    ill
    narrowly
    scarcely
    sorely
    strenuously

فارسی به انگلیسی

به سختی پیش رفتن
plow

به سختی حرکت کردن
pound

به سختی راه رفتن
schlep, schlepp

به سختی عبور کردن
squeeze

به سختی نفس کشیدن
heave

مترادف ها

sorely (قید)
بسیار، بشدت، به سختی

پیشنهاد کاربران

زورکی
به خون جگر ؛ با نهایت رنج و اندوه :
گویند سنگ لعل شود درمقام صبر
آری شود ولیک بخون جگر شود.
حافظ.
heavily
He was clambering heavily
among the creepers and broken trunks when a bird, a vision of red and
yellow, flashed upwards with a witch - like cry; and this cry was echoed by
another.
به زحمت
به زحمت
به دشواری
با رنج بسیار
با تلاش فراوان
سینه خیز
desperately
متضاد آسانى است
تلاش زیاد، با دشوارى، براى انجام کارى ، رسیدن به جاى و گفتن و یا شنیدن که به آسان ى صورت نپذیرد

بپرس