به زور

/bezur/

    forced
    forcible
    forcibly
    by force

فارسی به انگلیسی

به زور اسلحه
gunpoint

به زور باز کردن
break

به زور بردن
hale

به زور به خورد کسی دادن
force-feed

به زور به دست اوردن
seize

به زور به کاری واداشتن
press

به زور بیرون کردن
expulsion

به زور جماع کردن
ravish

به زور خجالت وادار کردن
shame

به زور خوراندن
force-feed

به زور داخل شدن
force

به زور در اوردن
gouge, rout

به زور ستان
extortioner

به زور ستاندن
expropriate

به زور ستانی
expropriation, extortion, shakedown

به زور قبولاندن
dictate

به زور گرفتن
exact, force, occupy, squeeze, usurp
to extort, to exact

به زور گرفتن قدرت
takeover

به زور گرفتن مقام
takeover

به زور گیر
extortioner

پیشنهاد کاربران

By force
بنا خواست
( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را. . . در حصار گرفت و لشکرها بر مدار آن بداشتند به یک دو روز آن حصن را قهراً و قسراً بگشادند. ( جهانگشای جوینی ) .
example:
She forced me to do sth. او مجبورم کرد کاری انجام بدم. فورس می تو force me toیعنی مجبور کردن کسی به کاری to sthناخاسته چرا ناخاسته؟چون فعل فورس forceاز کلمه و لغت اجبار کردن اومده و حرف اضافه بعد از اون حتما تو to هست که به معنیه به است.
اشتلم
زورکی

جبری

بپرس