به رخ کشیدن، لاف زدن، بالیدن، خودستایی کردن، سخن اغراقامیز گفتن، رجز خواندن، قپی کردن
flaunt(فعل)
به رخ کشیدن، بالیدن، خود نمایی کردن، جولان دادن
پیشنهاد کاربران
به رخ کشیدن ، یا به رخ کسی کشیدن ؛ بر او سابقه ٔنعمتی را منت نهادن. مالی یا کسی را چون مایه افتخار خود به دیگری نمودن. دارایی یا بزرگی خانواده یا مقام و منصب خود را بروی نمودن. ( یادداشت مؤلف ) : بااین ترکیب ، فقر کسی و غنای خود را به رخ او میکشد. ( یادداشت مؤلف ) .
منت
به نمایش گذاشتن
معادل به رخ کشیدن در زبان آذری " اوزه چکمک " می باشد . به رخ کشیدن : [عامیانه، کنایه ] به چشم آوردن، یادآوری کردن.
To flaunt Eg:He's go a lot of money but he doesn't flaunt it