به دنبال


    after
    pursuant

فارسی به انگلیسی

به دنبال خود کشیدن
lead, trail

به دنبال رفتن
lead

به دنبال هم
together

پیشنهاد کاربران

به دنبال ؛ در پی. عقب و پس و پشت :
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند.
میرزا طبیب اصفهانی.
- || پس از. . . در پی. . . بعد از. . . از لحاظترتیب : متصل به. . . :
به دنبال چشمش یکی خال بود
که چشم خودش هم به دنبال بود.
فردوسی.
in the aftermath of
in turn
در جستجوی
در تکاپوی
در تعقیب
در هوس
در خیال
در پی
به تبعِ . . . . . . . . . . . . . . . . .
از پس
به تبع
سپس