به دست اوردن


    achieve
    acquire
    compass
    conciliate
    find
    gain
    get
    obtain
    procure
    realize
    receive
    step
    take
    win
    woo
    wring
    cop
    touch
    land
    reap
    buy
    to obtain

فارسی به انگلیسی

به دست اوردن از راه تجربه
have

به دست اوردن از راه ذوب کردن
render

به دست اوردن با تکدی
scrounge

به دست اوردن با چرب زبانی
coax

به دست اوردن با حیله
finagle

به دست اوردن با زرنگی
wangle

به دست اوردن با زور
wrest

به دست اوردن با کوشش
tease

به دست اوردن به طور خالص
net

به دست اوردن به طور قطعی
secure

به دست اوردن در اثر کوشش
attain

به دست اوردن دوباره
recover

به دست اوردن مخفیانه پیام
intercept

به دست اوردن مزد و پاداش
earn

پیشنهاد کاربران

به دست آوردن ؛ حاصل کردن. ( آنندراج ) . پیدا کردن و تحصیل کردن و یافتن. ( ناظم الاطباء ) . تدارک کردن. بحاصل کردن. یافتن. واجد آن شدن. دست در اینجا به معنی قبض و تصرف و اختیار و اقتدار است. ( آنندراج ) . تدارک. ( منتهی الارب ) . جمع کردن :
...
[مشاهده متن کامل]

کند چاره ای تا به دست آردش
پس آنگه به زندان نگه داردش.
فردوسی.
که بی دشمن آرم جهان را به دست
نباشم مگر پاک و یزدان پرست.
فردوسی.

دستیابی
Catch. . ارادت. . دکتر حسن هناره
ب دست آوردن
meet one's target of
get hold of
صاحب شدن
چیزی را به ملکیت درآوردن
احراز
حاصل کردن
نائل آمدن به
کسب کردن، در دست گرفتن
Achieve, gain, get, obtain
تحصیل
در اختیار گرفتن
آنها جزیره قبرس را در اختیار گرفتند.
کسب
Acquired
achieve
کسب کردن - اکتساب - مال خود کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس