به حرکت دراوردن


    actuate
    animate
    drive
    mobilize
    roll
    shoot
    drift
wag

مترادف ها

waft (فعل)
به حرکت دراوردن، بهوا راندن، روی هوا یا آب شناور ساختن

bestir (فعل)
تحریک کردن، جنباندن، به حرکت دراوردن

پیشنهاد کاربران

- از جای برکندن اسب ؛ گسیل کردن و حرکت دادن آن. براه انداختن آن :
بگفت این و از جای برکند اسب
بیامد بکردار آذرگشسب.
فردوسی.
اهتزاز

بپرس