به جا اوردن


    place

پیشنهاد کاربران

ادا. باز شناختن.
place
وفا
داد چیزی دادن . [ دِ دَ ] ( مص مرکب ) ادا کردن حق آن . بجای آوردن آن چنانکه باید :
بشعر خواجه منم داد شاعری داده
به جای خویش معانی از او و سرواده .
خجسته .
همی رفت پیش اندران هفتواد
...
[مشاهده متن کامل]

بجنگ آمد و داد مردی بداد.
فردوسی .
اما چو من این کار پیش بگرفتم می خواهم که داداین تاریخ بتمامی بدهم . . . تا هیچ چیز از اقوال پوشیده نماند. ( تاریخ بیهقی ) . رجوع به داد دادن شود.

ترتیب اثر دادن
انجام دادن، ادا ، باز شناختن
گذاردن
ادا
ادا کردن

به جا آوردن. شناختن، به خاطر آوردن هویت شخصی در پی دیدار او.

بپرس