ملایم، با ملایمت، بتدریج، به ارامی
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
جملم اینه
"همچون پیچکی به دورت می پیچد و خارهای کندش را. . . "
میخوام بگم به آرامی به تنت فرو میکنت ولی با یه ادبیات دیگه یکم پخته تر و ادبی تر
"همچون پیچکی به دورت می پیچد و خارهای کندش را. . . "
میخوام بگم به آرامی به تنت فرو میکنت ولی با یه ادبیات دیگه یکم پخته تر و ادبی تر
فارغانه. [ رِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) در حال فراغت و آسایش خاطر :
داشت از تیغ و تیغبازی دست
فارغانه به رود و باده نشست.
نظامی.
داشت از تیغ و تیغبازی دست
فارغانه به رود و باده نشست.
نظامی.
یواشکی
به اهستگی
نم نم
به آهستگی
Slowly=به آرامی
به ارامی:نم نم