بندی، کشیدنی با بند، متکی بر کشش طناب یا کابل
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
بندی= در بند، زندانی
واژه ی بندی بیشتر در گویش بلخ به کار می رود
شاهد شعری از مولانا جلال الدین:
یک خانه پُر ز مستان، مستان نو رسیدند
دیوانگان ( بندی ) ، زنجیرها دریدند
دیوان غزلیات شمس
... [مشاهده متن کامل]
بندی کردن= بازداشتن، رندانی کردن
بندیان= زندانیان ( جمع فارسی واژه ی بندی )
شاهد شعری ( بندی کردن ) و ( بندیان ) از سعدی:
نترسد که دورانش ( بندی کند )
که با ( بندیان ) زورمندی کند
بوستان سعدی/ باب اول : در عدل و تدبیر و رای
پیرایه یغمایی
واژه ی بندی بیشتر در گویش بلخ به کار می رود
شاهد شعری از مولانا جلال الدین:
یک خانه پُر ز مستان، مستان نو رسیدند
دیوانگان ( بندی ) ، زنجیرها دریدند
دیوان غزلیات شمس
... [مشاهده متن کامل]
بندی کردن= بازداشتن، رندانی کردن
بندیان= زندانیان ( جمع فارسی واژه ی بندی )
شاهد شعری ( بندی کردن ) و ( بندیان ) از سعدی:
نترسد که دورانش ( بندی کند )
که با ( بندیان ) زورمندی کند
بوستان سعدی/ باب اول : در عدل و تدبیر و رای
پیرایه یغمایی
به فوت کردن در دماغ که بواسطه آن خرده غذایاشیئی که پشت حلق گیرکرده باشد بااین عمل از دهان به بیرون پرت شده و طرف درمان شود در منطقه خراسان بندی می گویند
بندی:خرده آجر به ضخامت یک بند انگشت را بندی گویند . ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
کنایه به عشاق هم گفته شده است
دیوانه خطرناک را هم بندی میگویند
مسجن در بند زندان