بنده

/bande/

    slave
    servant
    yours truly
    bondman
    helot
    thrall
    vassal

فارسی به انگلیسی

بنده ازاد شده
freedman

بنده پروری
kindness to inferiors

بنده زاده
my child, my son child of your slave, my soon, [o.s] son of your slave

بنده سازی
enslavement

بنده نواز
kind to inferiors

بنده نوازی
patronage, kindness to inferiors

بنده نوازی کردن
patronize

بنده همچنین
so do i, the same to you

بنده و سرکار
you and i

بنده وار
slavish

بنده وارانه
slavishly

بنده ی ازاد
freedman

مترادف ها

servant (اسم)
فراش، خدمتکار، پیشخدمت، بنده، مستخدم، نوکر، خادم، پایکار، چاکری

slave (اسم)
غلام، برده، بنده، زر خرید، اسیر، خادم

bondservant (اسم)
غلام، بنده، زر خرید، برده بدون مزد و اجرت

vassal (اسم)
غلام، رعیت، بنده، تبعه، خراجگزار، همبیعت بالرد

thrall (اسم)
غلام، بنده، بندگی

helot (اسم)
رعیت، بنده

villein (اسم)
دهاتی، رعیت، بنده

پیشنهاد کاربران

آفریده، من آفریده ، این بنده ، من ( بنده ) - یک جوری ابراز ادب ، فروتنی و افتادگی نمودن
در پارسی بودن این واژه ک شکی نیست دوستان نیز اسناد بیشماری ارائه دادند تنها یک نکته را خواستم یادنشان کنم ک این واژه بنده از انجایی ک به چم اشاره به خود بگونه فروتنانه استفاده میشود وارد لهجه ترکی نیز شده و انان ( ترکی استانبولی ) برعکس اذری ک بجای من از بنده استفاده میکنن که هر دوی انها پارسی است
حلقه کش ؛ حلقه کشنده. کنایه از بنده و مطیع :
گوش جهان حلقه کش میم اوست
خود دو جهان حلقه تسلیم اوست.
نظامی.
ساختم از شرم سرافکندگی
گوش ادب حلقه کش بندگی.
نظامی.
من همان سفته گوش حلقه کشم
با خود از چین و با تو از حبشم.
نظامی.
دربند - در خدمت
بنده : ارزنده
معنی :
تصویر
حیوان
مدرسه
بنده
بنده:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "بنده " می نویسد : ( ( بنده در پهلوی در ریخت بندگ bandag بکار می رفته است . ستاک " بنده " ، همچون " بندی " ، " بند " است . نیز می تواند بود که این واژه از بندکه bandaka در پارسی باستان به یادگار مانده باشد ، به معنی بنده و برده که در معنی برابر است با غلله galla در سومری و gallu در بابلی نو . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( که چون بنده، در پیش فرزند تو
بباشم پذیرنده ی پند تو ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 299. )

عبد، عبید، مربوب، مملوک، آفریده، مخلوق، چاکر، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوکر، اسیر، برده، زرخرید، مقهور، مطیع، حلقه درگوش، فرمان بردار
اسیر
رهی

بپرس