build, construct, fabricate, fabrication, to build, to begin
بنا کردن ساختمان
erect
پیشنهاد کاربران
البته واژه بنا معادل ابجد 53 تعداد حروف 3 تلفظ ba ( e ) nā نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [عربی: بِناء، جمع: ابنیه] مختصات ( بَ ) [ ع . بناء ] ( اِ. ) آواشناسی banA الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع کتاب فرهنگ فارسی عمید
واژه بنااز سورا سنی پراکریت به ارث رسیده است𑀯𑀺𑀡𑀸 ( viṇā ) ، از سانسکریت विना ( v�nā ) . دوتایی وینا، یک تاتساما. با پنجابی बिन ( bin ) ، میواری वना ( vanā ) ، کاچچی विन - ( viṇa - ) ، مراتی बिन - ( bin - ) . عمارت. ( غیاث اللغات ) . عمارت. لاد. ساختمان. ( ناظم الاطباء ) . مقابل عرصه. مقابل اعیانی. آن قسمت از خانه که در آن ساختمانی هست. در تداول عامه بفتح باء گفته شود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. Qureshi, Bashir Ahmad ( 1971 ) “بن”, in Kitabistan's 20th Century Standard Dictionary, Lahore: Kitabistan Pub. Co. McGregor, Ronald Stuart ( 1993 ) “बिना”, in The Oxford Hindi - English Dictionary, London: Oxford University Press • Platts, John T. ( 1884 ) “بنا”, in A dictionary of Urdu, classical Hindi, and English, London: W. H. Allen & Co. Turner, Ralph Lilley ( 1969–1985 ) “v�nā”, in A Comparative Dictionary of the Indo - Aryan Languages, London: Oxford University Press
واژه مورد از فارسی میانه ( mwlt' /mōrd/ ) است[ م ُ وَرْ رَ ] ( ع ص ) گلگون و سرخرنگ. مشابه به گل. ( غیاث ) . به رنگ گل. گلرنگ. گلی. سرخ. گلگون. وردی. وردمورد. ( یادداشت مؤلف ) . قمیص مورد؛ قمیص گلرنگ. جامه گلرنگ. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . مورد؛ جامه گلرنگ و آن دون مصرح است. ( از منتهی الارب ) ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. MacKenzie, D. N. ( 1971 ) A concise Pahlavi dictionary, London, New York, Toronto: Oxford University Press, page 56 • N�ldeke, Theodor ( 1892 ) Persische Studien ( Sitzungsberichte der Kais. Akademie der Wissenschaften in Wien, Philosophisch - Historische Klasse; 126 ) ( in German ) , volume II, Vienna, page 43, deriving from Greek
1 - بنا ( با تشدید ن: کسی که ساختمان می سازد ) bannā. همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: زاویل zāvil، زاویر zāvir ( دری ) 2 - بنا banā ( جمع: ابنیه ) ( خانه، سرا ) . ( فردوسی: بناهای آباد گردد خراب ) . ... [مشاهده متن کامل]
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سرا، خانه ( دری ) یائون yāṳn ( اوستایی: yaona ) . 3 - بنا banā که در عربی بِنا خوانده می شود به این معنی هاست: بلند کردن، برافراشتن، بنا گذاشتن؛ طرح ریزی کردن؛ زن به خانه آوردن؛ تن، جسم. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس ) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آفرا āfrā ( مانوی: āfrāh ) .
مجید علیائی جواب مبنی یعنی پایه ، ریشه ، بنیاد و شالوده میباشد
کاربر سینا فرمودند: بن در پارسی به معنای ریشه - پایه - اساس ; بنیاد و بن واژه های پارسی هستند و به عربی راه پیدا کردند . نکته : در منبعِ الدراسات العربیه چند هزار واژه ی پارسی هست که به عربی راه پیدا کردند . ... [مشاهده متن کامل]
من این کتاب را جستجو کردم و در اینجا یافتم: https://www. noor - book. com/کتاب - الدروس - العربیه - pdf چنین فهرستی از چند هزار واژهٔ فارسی راه یافته به عربی نیافتم. اگر می شناسید، راهنمایی کنید.
بنا=طیان
بنا شد =قرارشد بنا شد یکمان بخوابد و دیگری نگهبانی دهد
معمار، بنا = سازه ساز
Mason
این واژه و همه واژه های همخانوانده مثل مبانی و . . . ریشه در بن ایرانی دارند
بن در پارسی به معنای ریشه - پایه - اساس ; بنیاد و بن واژه های پارسی هستند و به عربی راه پیدا کردند . نکته : در منبعِ الدراسات العربیه چندهزار واژه ی پارسی هست که به عربی راه پیدا کردند .
به بَنّا در زبان عامیانه اوستا نیز گفته میشود
شباهت میان "بن و بنا" جلب توجه میکند. . . شاید همین واژه و شکل های مشابه اون از زبان های رایج بین النهرینی وارد پارسی شده است چون سابقه حضور و نفوذ فرهنگی مردم بین النهرین به فرهنگ های اطراف بیشتر می بوده بهرحال نیاز به بررسی بیشتر است. .
در پهلوی بُنَگ بود که در دری بُنِه شد و بکار میرود. بنا معرب آن است.
bana, سرپناه
سازنده - کسی که می سازد. کسی که ساختمان را می سازد.
این واژه به واژه ایرانی بنیاد و بن نزدیک است شاید عرب این واژه را از ایرانی ها گرفته باشد بهر حال عرب" دد " که بنایی نداشت که برای آن واژه داشته باشد