بلند کردن


    elevate
    erect
    lift
    filch
    pilfer
    purloin
    raise
    rear
    up
    uphold
    uplift
    upraise
    uprear
    wind
    hook
    sneak
    lengthen
    swipe
    mooch
    to embezzle
    to lift
    to raise
    to remove

فارسی به انگلیسی

بلند کردن از جا
pickup

بلند کردن از خانه
evict

بلند کردن با جک
jack

بلند کردن با چنگال
fork

بلند کردن با چنگک
fork

بلند کردن با زحمت
heave

بلند کردن بدون اجازه
scrounge

بلند کردن به کمک دیلم
pry

بلند کردن پول
embezzle, embezzlement
defalcate

بلند کردن دست هنگام رای گیری
show of hands

بلند کردن سر خود
perk

بلند کردن نرم و ارام از جای خود
waft

بلند کردن و انداختن
hike

بلند کردن و پرتاب کردن
heave

بلند کردن وزنه در حال خوابیدن به پشت بر روی نیمکت
bench press

مترادف ها

steal (فعل)
ربودن، دزدیدن، سرقت کردن، دستبرد زدن، بلند کردن، بسرقت بردن

remove (فعل)
دور کردن، بردن، برطرف کردن، حمل کردن، رفع کردن، زدودن، برداشتن، عزل کردن، بلند کردن، برچیدن، برداشت کردن، از جا برداشتن

rear (فعل)
تربیت کردن، پروردن، بلند کردن، افراشتن، نمودار شدن

raise (فعل)
زیاد کردن، ترقی دادن، بالا بردن، بیدار کردن، دفع کردن، تولید کردن، بوجود اوردن، پروردن، بار اوردن، برداشتن، بلند کردن، بالا کشیدن، بر پا کردن، بر افراشتن، پروراندن، رفیع کردن

enhance (فعل)
افزودن، زیاد کردن، بالا بردن، بلند کردن

extol (فعل)
ستودن، بلند کردن، ارتقاء دادن، اغراق گفتن

lift (فعل)
سرقت کردن، بالا بردن، بالا رفتن، برداشتن، بلند کردن، مرتفع بنظرامدن، یک وهله بلند کردن بار

heave (فعل)
بزرگ کردن، تقلا کردن، کشیدن، باد کردن، جابجا کردن، بلند کردن

pick up (فعل)
بهبودی یافتن، چیدن، برداشتن، بلند کردن، سرعت گرفتن

elevate (فعل)
بالا بردن، بلند کردن، ترفیع دادن، افراشتن، عالی کردن، نشاط دادن

exalt (فعل)
علم کردن، تجلیل کردن، بلند کردن، تمجید کردن، متعال کردن

pedestal (فعل)
بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن

ennoble (فعل)
تجلیل کردن، بلند کردن، شریف گردانیدن، شرافت دادن

heighten (فعل)
زیاد کردن، بالا بردن، بسط دادن، بلند کردن، بلندتر کردن، شدید کردن

enthrone (فعل)
بالا بردن، بلند کردن، برتخت سلطنت نشاندن

heft (فعل)
بلند کردن

hoist (فعل)
بالا بردن، بلند کردن، بر افراشتن

hoist up (فعل)
بلند کردن

throw up (فعل)
قی کردن، بلند کردن، کناره گیری کردن از

upraise (فعل)
بالا بردن، بلند کردن

پیشنهاد کاربران

در تداول عامیانه ، آماده کردن پسر یا دختریا زنی برای مباشرت با او. ( فرهنگ فارسی معین ) . کسی را برای انجام عمل مباشرت نامشروع راضی کردن و با خود بردن . قُر زدن . ( فرهنگ لغات عامیانه )
برداشتن
افراشتن

بپرس