swallow, to swallow
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
جرعه، بلع، لقمه بزرگ، قورت، صدای حاصله از عمل بلع
انبار، قدرت، جرعه، بلع، لقمه بزرگ
پیشنهاد کاربران
واژه بلع کاملا پارسی است چون در عربی میشود ابتلاع این واژه یعنی بلع صد درصد پارسی است .
در فارسی: فارش
از کنش فاریدن
از کنش فاریدن
کلمه ( بلع ) - که مصدر ثلاثی مجرد ابلعی است - به معنای اجرأ و جریان دادن چیزی در حلق به طرف معده ، و یا به عبارت دیگر به طرف جوف بدن است
بی سواد، کم سواد
به حرکت غذا از دهان تا انتهای مری بلع می گویند
در پارسی " اوبارش "
در پهلوی و پارسی " اوبارش " از بن اوباریدن به چم بلعیدن است ، برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.