بلبشو

/belbaSu/

    lawless
    melee
    mêlée
    unsettled
    welter
    wild
    mle
    farrago

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

بلبشوبلبشوبلبشو
the crazy quilt of Ottoman politics
بلبشوی سیاسی عثمانی
در گویش اصفهانی بلمبشو به فتح اول و دوم و چهارم و به آرش درهم ریخته و بی نظم است.
✍️ hurly‐burly
[مستهجن ] کیری، [اصطلاح کنایه از] هَردَمبیل، بی در و پیکر، بی قاعده، بی نظم، درهم بر هم، هرکی هرکی، بی سر و سامان، خر تو خر، بی حساب و کتاب، قاطی پاطی، قاراشمیش،
شیر تو شیر
بلبشو از دو کلمه بل بشو تشکیل شده
بل که همان بهل و به معنای بگذار است
بشو هم به معنی برود میدهد
لذا واژه بلبشو به معنای بگذار برود که در واقع یعنی کاری به کارش نداشته باش در واقع هر کاری که می خواهد انجام دهد
کنایه از هرج و مرج و آشفتگی و آشوب می شود.
بلبشو در اصل ( ولواشو ) از ترکیب سه واژه ( ول ؛ وا ؛ شو ) درست شده که ( ول ) یعنی رها و بی صاحب و ( وا ) یعنی باز و بی در و پیکر و ( شو ) فعل امر از مصدر شدن و رویهم به معنی رها و بی در و پیکر شده است
غوغا . همهمه . قاطی پاطی . شلوغی. . ولوله .
بَلبَشوییدن.
هرجُمَرجیدن.
آل و آشوب
قاطی پاتی
انارشی
هرکی هرکی
هرج و مرج .
آشفتگی .
شلوغ پولوغ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)