بقیه

/baqiyye/

    difference
    other
    remainder
    remnant
    residue
    rest
    balance

فارسی به انگلیسی

بقیه بقایا
remains

مترادف ها

remnant (اسم)
اثر، باقی مانده، بقیه

پیشنهاد کاربران

بقیه. [ ب َ قی ی َ / ی ِ ] ( از ع ، اِ ) مأخوذ از تازی ، مانده و باقی چیزی : امیدوارم که بقیه عمر را در خدمت به ملت صرف کنم. ( فرهنگ نظام ) . بقیه عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند. ( گلستان ) . بقیه عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم. ( گلستان ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- بقیه سابعین ؛ کنایه از نیک مردان است. ( انجمن آرا ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

لری بختیاری
آوَنی:باقی، بقیه
بقیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پرچاو parcāv ( خراسانی ) ( فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیر شالچی )
پرچانیک parcānik ( پهلوی ) ( فرهنگ پهلوی، بهرام فره وشی )
بقیه کلمه ی است عربی که معادل فارسی آن سایرین است
در پهلوی "اپاریک"
مابقی
الباقی
تمامه
دیگران - ته مانده - سایرین
سایر
این واژه ی از ریشه عربی به ناشایست در زبان پارسی بکار گرفته شده و می شود. برای نمونه، در برخی باره ها به آرش �سایر� است و نه آنچه در بالا چون برابر پارسی آن آمده است:
به گفته ی مهترِ ابزار دستِ دَم و دستگاه دیوانسالاری �یانکی� ها، آمریکایی ها نباید با یکدیگر که با سایر ( بقیه ) جهانیان همچشمی کنند!
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از گزارشی پارسی نویسی شده در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/04/blog - post_372. html

بقیه : [اصطلاح موسیقی ] در موسیقی قدیم ایران به فاصله ی نیم پرده ی کوچک می گفتند که با علامت اختصار "ب " نشانه گذاری می شده است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)