withal
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
بعلاوه، امتیاز
بعلاوه
بعلاوه
از نو، دوباره، پس، باز هم، باز، دیگر، مجددا، نیز، یکبار دیگر، مکرر، دگربار، بعلاوه، از طرف دیگر
نیز، بعلاوه، همچنین، و همچنین، و نیز، همینطور، گذشته از این
نیز، بعلاوه، همچنین، هم، زیاد، بحد افراط، بیش از حد لزوم
نیز، بعلاوه، هم، همچنان، چنین، بهمچنین
بعلاوه، همچنین، و نیز
بعلاوه
کنار، بعلاوه، در کنار، گذشته از این، وانگهی، باضافه، در جوار، از پهلو
بعلاوه، علاوه بر این
بعلاوه، گذشته از این، وانگهی، از این گذشته
بعلاوه
بعلاوه، بیشتر، بیش
بعلاوه، فورا، بی درنگ، علاوه بر این، در ان هنگام، از ان بابت، بدان وسیله، با آن، در نتیجه ان
بعلاوه، قبلا، بفوق مراجعه شود
بعلاوه، بدان، بان
بعلاوه، ضمنا، با آن، با این
خیلی، دور از، بسیار، بعلاوه، زیاد
بعلاوه، دورتر
پیشنهاد کاربران
پیشنهادِ واژه : " زِبَر این"
ما در کنارِ واژه یِ " افزون بر این" ، می توانیم به جایِ " علاوه بر این، بعلاوه" ، از " زِبَر این" نیز بهره ببریم.
در زبانِ آلمانی نیز یکی از واژگانی که به مینه " علاوه بر این، افزون بر این" می باشد، " ueberdies" است که " ueber" از زبانِ آلمانی همکارکرد با " زِبَر " از زبانِ پارسی است و " dies " هم که به مینه " این" می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
ما در کنارِ واژه یِ " افزون بر این" ، می توانیم به جایِ " علاوه بر این، بعلاوه" ، از " زِبَر این" نیز بهره ببریم.
در زبانِ آلمانی نیز یکی از واژگانی که به مینه " علاوه بر این، افزون بر این" می باشد، " ueberdies" است که " ueber" از زبانِ آلمانی همکارکرد با " زِبَر " از زبانِ پارسی است و " dies " هم که به مینه " این" می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
وانگهی. [ گ َ ] ( ق مرکب ) سپس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . پس. پس از آن. بعد :
بدو گفت شیرین که دادم نخست
بده وانگهی جان من پیش تست.
فردوسی.
چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در او
دندانه بلورین گردش فروکنی.
... [مشاهده متن کامل]
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 129 ) .
وانگهی بر طریق معذوری
خواست از شاه شهر دستوری.
نظامی.
وانگهی ترکتاز کرد به روم
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده ست پس دیوار.
سعدی.
|| وآنگاه. در آنوقت :
وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو
شوید و کوبد ترا در زیر کوبین زرنک.
حکیم غمناک ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
وآنگهی گوئی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه ننگ آید ازین شه رخت رو بربند هین.
منوچهری.
|| بعلاوه. علاوه بر این. از این گذشته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : وانگهی مرگ دسته جمعی بی مزه نیست. ( هدایت ، سایه روشن ) .
وانگه. [ گ َه ْ ] ( ق مرکب ) آنزمان. || بعلاوه :
وانگه بغلی نعوذ باﷲ
مردار در آفتاب مرداد.
سعدی.
رنگهای همه نیکو و بویها همه خوش و طمعها همه شیرین وانگه هر میوه صورتی نیکو دارد
بدو گفت شیرین که دادم نخست
بده وانگهی جان من پیش تست.
فردوسی.
چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در او
دندانه بلورین گردش فروکنی.
... [مشاهده متن کامل]
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 129 ) .
وانگهی بر طریق معذوری
خواست از شاه شهر دستوری.
نظامی.
وانگهی ترکتاز کرد به روم
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده ست پس دیوار.
سعدی.
|| وآنگاه. در آنوقت :
وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو
شوید و کوبد ترا در زیر کوبین زرنک.
حکیم غمناک ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
وآنگهی گوئی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه ننگ آید ازین شه رخت رو بربند هین.
منوچهری.
|| بعلاوه. علاوه بر این. از این گذشته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : وانگهی مرگ دسته جمعی بی مزه نیست. ( هدایت ، سایه روشن ) .
وانگه. [ گ َه ْ ] ( ق مرکب ) آنزمان. || بعلاوه :
وانگه بغلی نعوذ باﷲ
مردار در آفتاب مرداد.
سعدی.
رنگهای همه نیکو و بویها همه خوش و طمعها همه شیرین وانگه هر میوه صورتی نیکو دارد
با، همراه با، به اضافه
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
افزون بر این
در کنار . . . . . . . . . .
و نیز
بِعَلاوه
اگر این واژه را با گویش پارسی و با وات های لاتین بنویسم همانندی آن را با واژهء انگلیسی plus می بینیم:
بِعَلاوه : گویش اَرَبی
بِلاوه < بِلاو : گویش پارسی
تَرا آوا نویسی : بِلاو = belaaw = plus
... [مشاهده متن کامل]
باید جوییده شود که آیا به یا p همان وات ِ اِزافهء ( حرف اضافهء ) پارسی است ؟ و لاو یا لاوه یا lus میتواند واژهء اِشغ ( عشق ) = به هم چسبیدن ، باشد؟
اگر این واژه را با گویش پارسی و با وات های لاتین بنویسم همانندی آن را با واژهء انگلیسی plus می بینیم:
بِعَلاوه : گویش اَرَبی
بِلاوه < بِلاو : گویش پارسی
تَرا آوا نویسی : بِلاو = belaaw = plus
... [مشاهده متن کامل]
باید جوییده شود که آیا به یا p همان وات ِ اِزافهء ( حرف اضافهء ) پارسی است ؟ و لاو یا لاوه یا lus میتواند واژهء اِشغ ( عشق ) = به هم چسبیدن ، باشد؟
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)