بعد

/ba~d/

    then
    afterward
    snext
    after
    ahead
    following
    dimension
    distance
    perspective
    later
    remoteness
    [astr.] celestial longitude
    afterwards
    [adv.] next

فارسی به انگلیسی

بعد از
after, beyond, following, past, subsequent, next, upon

بعد از ان
after, thereafter

بعد از ان که او رفت
after (or when) he had gone

بعد از این
hereafter

بعد از چیز دیگری بودن
follow

بعد از زمان
beyond

بعد از ظهر
afternoon, evening, post meridiem

بعد از غذا
postprandial

بعد از غروب
night

بعد چهارم
fourth dimension

بعد سوم
third dimension

بعد نمایی
perspective

مترادف ها

distance (اسم)
بعد، فاصله، مسیر، دوری، مسافت

dimension (اسم)
میزان، بعد، اندازه، اهمیت، ابعاد

next (صفت)
کنار، مجاور، مابعد، اینده، دیگر، بعد، جنبی، زیرین، پهلویی، نزدیک ترین

subsequent (صفت)
لاحق، مابعد، پسین، بعد، متعاقب، بعدی، دیرتر، خلفی، پس ایند

then (قید)
بعد از، سپس، پس، بعد، انگاه، در ان هنگام، در انوقت، انوقتی

away (قید)
دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی

پیشنهاد کاربران

بُعد فارسی است، در لری میگوییم:کیک بید کرد یعنی بعید ودور شد.
بَعد baad: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پس، سپس ( دری )
ایگ ig، ادک adak ( پهلوی )
انو anu ( سنسکریت، اوستایی )
بُعد boad: همتای پارسی این است:
ویش viŝ ( اوستایی )
ابعاد: ویشِل ( با پسوند جمع لکی اِل )
در لری بروجردی: اوسه use
نمونه: ناهار هَردم اوسه وریسام.
ناهار خوردم بعدش بلند شدم/برایستادم.
واژه بعد
معادل ابجد 76
تعداد حروف 3
تلفظ ba'd
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت، قید ) [عربی، مقابلِ قبل]
مختصات ( بُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی ba'd
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
این واژه فارسی است یعنی بعد چهره عربی گرفته است درست ترش در فارسی بد است.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه بد
معادل ابجد 6
تعداد حروف 2
تلفظ bad
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: vat، مقابلِ خوب]
مختصات ( بَ یا بُ ) [ په . ]
آواشناسی bad
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

می توان به جای واژه "بَعد" از "پس" بهره برد. برای نمونه:
نادرست:او پیآمد کارهایش را 5 سال بعد دید.
درست تر:او پیآمد کارهایش را 5 سال پس دید.
"بُعد" هم برابر "سویه" می باشد. برای نمونه:
نادرست:ما روی هم رفته 3 بعد داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

درست تر:ما روی هم رفته 3 سویه داریم.
دیدگاه دوستان نیز بسیار کاربردی و شایسته است، ار آنها نیز بهره ببرید.
بدرود!

بُعد: دورامون.
میرشمس الدین ادیب سلطانی در ترجمانی ( ترجمه ) منطق ارسطو به جای ( بُعد ) از ( دورامون ) بهره برده است.
دورامون: دورا ( دوری ) مون: اندازه گیری، سنجیدن ( آزمون، ترامون، وامون، پیمون، پارامون، همامون، نمون و. . . )
...
[مشاهده متن کامل]

روی هم رفته دورامون می شود: اندازه ی دوری میان دو چیز، مقدار فاصله ی دو چیز.

برای نمونه من می خوام بگم در بعدپنجم سفر کردم بجا بعد باید چی بگم
باز: بعد.
نخست مال را بده، ( باز ) برت پول را می دهم: اول مال را بده، ( بعد ) برت پول را می دهم.
این واژه پارسی تر پیدا نمی شود.
پَتراز
افزون بر پیشنهادهای خوب کیانا، ایرزاد و فرتاش، واژه ی پیشنهادی �پَتراز� از بنمایه ی زبان سُغدی که شجریان پیشنهاد نموده را شایان درنگ و کار بیش تر برای ساخت واژه های هماوند دیگری از همین بنمایه می بینم و آن را به شَوَند گوشنواز بودن و نزدیکی بیش تر بزبان پارسی می پسندم.
بعد کاری یا چیزی یعنی پس ِ کاری یا چیزی
این کلمه مخالف و مقابل کلمه ی پیش است
در گفتار لری میانکوه دزفول :
بوت ( اُ کشیده ) ( bowt ) = بُعد، فاز، حالت
در مثَل:
کسی که اندیشه ژرف فرو می رود که از پیرامون غافل شود می گویند رفته در یک بوتی رفته است یا در بوتی دیگری رفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

آدمی که گاهی خوش رفتار است و گاهی بد رفتار، را آدم بوت بوتی می گویند.
این واژه ایرانی باستانی بوده که در فارسی نوشتاری بُعد گفته می شود.

‏پَتراز = dimension
بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب
‎#پارسی دوست
حرکت موجودات زمینی را در بعدی خارج 3 بعد میبینم. این بعد از در هم پیچیدگی فضا زمان حاصل میشود. اگر در آن بعد حرکت کنیم قادر به مشاهده فرا زمینی ها خواهیم بود. انیشتین آن را بعد 4 فضا - زمان نامید.

افزون بر واژگان گفته شده، برابرنهاد واژه <<بُعد یا="" امتداد="">> واژگان <<فرامود>> و << اُستنش>> می باشند. برای نمونه؛ مختصات چهار بعدی فضازمان= پیکربندی چهار فرامودی ( اُستنشی ) اسپش دمان.
دیدگاه
دوری، فاصله

دوری
بَعد
واژه ای پارسی که اَرَبیده شده :
بَعد : که در پارسی کهن : paiti
شایسته است بَئد نوشته شود.
بُعد به پارسی وامون
وا di
مون men
sion نام ساز
Dimension
بُعد: [اصطلاح موسیقی ]در موسیقی قدیم به فاصله گفته می شده است.
بُعد
این واژه در اربی به مینه ی دوری است
dimension : di - mens_ion
di = پیشوند در اینجا به مینه ی فَرا
mens = به مینه ی اندازه و اندیشه و همریشه با مِنیدن و مَنِش و پیمان : پی مان و ماییدن و مودن به مینه ی اندازه است
...
[مشاهده متن کامل]

ion = پسوند نام ساز
بُنابراین بُعد و dimension با فهمیده ( مفهوم ) اندازه ساخته شده اند.
پیش نهاد : مایمان ، مودمان ، فَرامود ، فَرامای ، فَرامون دیسمون ، دیسمان ، دیسمود ، مودار ، فَرادیس ، فَراندازه ، فردازه

بَعد/در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمات بعد، سپس و آن وقت از واژه ی اُوسا استفاده می شود. در ضمن کلمه ی اوسا با کلمه ی محلی ( اوسیی ) تفاوت معنایی دارد.
بَعد:سپس
بُعد= راستایی
سویه ( بُعد ) ، پس ( بَعد )
بَعدِه = او را دور کن
بَعید = دور
بِعِد = دور شد
یِبعِد = دور می شود
بَعده غدا ( بعده غد ) = پس فردا
بُعد = اندازه هر چیز، لحاظ

تک پهلو - تک بر
بـُعد
گـُسترا ( ریاضی ، فیزیک ) ، فرامون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس