بشر

/baSar/

    beaker
    mankind
    eruption
    humankind
    man
    wight

فارسی به انگلیسی

بشر بودن
humanness

بشر دوست
altruist, philanthropist, philanthropic, [n.] philanthropist, philanthropist

مترادف ها

man (اسم)
آدم، رفیق، مرد، شخص، نوکر، انسان، شوهر، فرد، مردی، بشر، نفر، ادمی، مهره شطرنج

wight (اسم)
موجود زنده، شخص، بشر

mankind (اسم)
مردم، بشریت، نوع انسان، نژاد انسان، بشر، جنس بشر

پیشنهاد کاربران

بشر
خلق
ز خاک برخاسته
آفریده شدۀ خالق
Mankind
البَشَرَة در عربی یعنی پوست
انسان تنها حیوانی - موجود حی و زنده ای - است که پوست او دیده می شود و پوشیده نیست.
به همین دلیل به انسان، بشر نیز می گویند
بشر به انسان یا انسان هایی که بشارت داده شده که در صورت رعایت یکسری قوانین تحت حکمت جبر و جبران وخیر و اختیار به فوض شرب هور از نور برسند و همچون آبشاری محیط اطراف خود را مشروب کنند.
واژه بشر
معادل ابجد 502
تعداد حروف 3
تلفظ bašar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( بَ شَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی baSar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
تفاوت بشر و انسان: آدمی را نسبت به فضائل و کمالات و استعدادهای درونی اش انسان، و نسبت به جسد و ظاهر بدن و شکل ظاهرش بشر می گویند.
معنی، آدم_انسان
معنیش اینه.
کسی که دارای صفات نیکو است و با ادب است و احترام نگه می دارد.
کلمه ( بشر ) - بکسره بأ و سکون شین - بمعنای بشاش بودن چهره است .
کلمه ( بشر ) مترادف کلمه ( انسان ) است ، هم بر یک فرد اطلاق می شود و هم بر جمع کثیر، پس هم انسان واحد بشر است و هم جماعتی از انسان بشر است .
بشر از ریشه بَشَرة به معنی پوست است . زیرا جانداری است که پوستش معلوم است. پس بشر یعنی جانداری که پوست آن آشکار است .
بشارت دهنده
نتیجه اعمالی که از باطن به ظاهر رسیده مانند فبشرهم به عذاب الیم یعنی نتیجه اعمالشان به ظاهر که رسید و آن حالتی دردناک است و در کل بشر اشاره به ظاهر کار دارد
پارسی بشر ( مشی ) میباشد
@zananparsivazabanhayebastani ای دی تلگرام ما
( بَشر ) به معنای آدم و از ریشه بِشْر به معنای پوست گرفته شده دلیل نامیدن او به این اسم به این دلیل است که سطح ظاهری و نمایانی و ظاهر او پوست بدنش است و یا چون وقتی به او بشارت و مژده ای رسد حالت خوشحالی را در پوست صورتش حس می کنیم و آن را می بینیم .
این واژه نیز ریشه و تبار پارسی دارد به زبان پارسی سره باز میگردد :بشر
درکتاب معجم فی فقه اللغه به معنای رنده کرده است به کاررفته است ومبشر به معنای رنده است
دوست عزیز. . آقا صادق
ابوالبشر کنیه هست، اما بشر نه. . بشر مقصود کنیه ست.
مثل اینک بمصداق ابوالحسن بگیم حسن کنیه حضرت علی بوده نه ابولحسن.
وبعد اینکه، مگه باقی پیامبر ها پیامو میبردند که زرتشت پیام آور بوده!؟
بشر کنیه حضرت آدم بوده آدم ابوالبشر.
کورش و زرتشت پیامبر نبوده اند پیام آوربودند
انسان از ریشه ( نِسیان ) به معنی فراموشی است . حرف اول و سوم نسیان جابجا شده و حرف ی به إ تبدیل شده. از این جابجایی ها زیاد اتفاق افتاده است مثل تلخیص یعنی خلاصه کردن که باید تخلیص باشد یا مأیوس که ریشه اش یأس است و باید در اصل مَیــؤوس باشد و یا نئشه که درست آن نشئه است. پس انسان یعنی فراموشکار . اما برخی انسان را از اُنس می گیرند و می گویند انسان یعنی به هر چه انس بگیرد ، عادت ثانویه او می شود . پس انسان یعنی انس گیرنده . برخی نیز انسان را از اِنس می دانند .
...
[مشاهده متن کامل]

اما درست این است که بشر از ریشه بَشَرة به معنی پوست است . زیرا جانداری است که پوستش معلوم است. در عربی برای پوست دو واژه هست « بَشَرة و جلد» . پوست میوه یا درخت را قِشر می گویند . پس بشر یعنی جانداری که پوست آن آشکار است .
اما آدَم بر خلاف دو کلمه ی بالا که عربی اند ، عِــبری است و به معنی خاکی است . نام بیشتر پیامبران عبری است جز شیث ، شُعَیب ، صالح ، لوط ، نوح ، محمد و هود.
البته زرتشت و کورش نیزپیامبران ایرانی هستند. در میان ملل دیگر نیز پیامبرانی به زبان خودشان هست اما نامشان در تاریخ ثبت نیست . در قرآن آمده است که ما برای هر قومی پیامبری را به زبان آن قوم فرستاده ایم .
در فارسی برابر این سه واژه مَرت ، مَرث یا مرد و یا مَن است که واژه های مردم ، مردمان ، هومن ( انسان خوب ) ، دشمن ( انسان بد ) و بهمن ( بهترین انسان ) به نگر من از این ریشه ها برگرفته شده اند . برخی من را کوتاه شده ی منش می گیرند.

بَشَر bashar این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ناهوس ( سنسکریت )
ویژات ( سنسکریت: دْویجاتی )
ژَریر ( سنسکریت: شَریرَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس