بسی

/basi/

    much
    right
    too
    very
    well
    many
    often
    terribly

مترادف ها

very (قید)
خیلی، بسیار، بسی، زیاد، چندان

much (قید)
خیلی، تقریبا، بسیار، بسی، زیاد، بفراوانیدور

adequately (قید)
بسی

lot (قید)
خیلی، بسیار، بسی

often (قید)
خیلی زیاد، بسی، غالبا، بارها، کرارا، غالب اوقات، خیلی اوقات، بکرات

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی بسی از ریشه ی واژه ی بسیار فارسی هست
فردوسی.
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی.
فردوسی.
بجستند فرزند شاهان بسی
ندیدند از آن نامداران کسی.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
بسی خواستند از یلان زینهار
بسی کشته شد در گه کارزار.
فردوسی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

بسیبسیبسیبسی
beastly
There was a lamp in there—light, don’t you know—and outside it was so beastly, beastly dark.
more than a little = Very; significantly. Usually said of a particular emotion.
I'm more than a little disappointed that you won't be coming to the wedding, I must say.
Tom is more than a little excited about starting his new job.
...
[مشاهده متن کامل]

What was more than a little unreal, then, was the claim that the Sultan and his government ruled their domains in the sense in which Europeans understood government and administration.

معنی کلمه "بسیکمانی" رو نذاشتین
معنیش میشه بسیک و در امان خدا باش
این در مواقعی که افراد حس دوگانگی یا شک یا التزلم یا حتی عشق و نفرت رو دارن استفاده میشه! ممنونم
. در پارسی میانه:wisē kirdan=فرستادن. همچنین این فعل در گویش فارسی کهمره ای به شکل بِسی کِردَن هنوز بجا مانده:بِسی اُمکِردیش=فرستادمش
بسی واژی از گسی و گسیل است و ان را بسیر نیز گویند
بس
بس گوهر قیمتی که در سینهٔ توست