بستگی

/bastegi/

    relation
    connection
    dependence
    relationship
    alliance
    kinship

فارسی به انگلیسی

بستگی چند چیز بهم
hitch

بستگی دارد با
it depends on

بستگی داشتن به
consist, depend, involve, turn

مترادف ها

vicinity (اسم)
مجاورت، نزدیکی، بستگی، حومه، همسایگی

connection (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت

dependence (اسم)
تبعیت، وابستگی، بستگی، توکل، عدم استقلال

dependency (اسم)
تبعیت، وابستگی، تعلق، بستگی، موکول، کشور غیر مستقل

bind (اسم)
بند، بستگی

concern (اسم)
علاقه، بابت، بستگی، پروا، ربط

congelation (اسم)
بستگی، دلمه، انجماد، ماسیدگی، افسردگی، چیز منجمد

gelation (اسم)
بستگی، انعقاد، سفت شدگی، بسته شدگی

kinship (اسم)
نسبت، بستگی، خویشاوندی، قوم و خویشی، خویشی

liaison (اسم)
بستگی، رابطه، ارتباط، رابط، رابطه نامشروع

پیشنهاد کاربران

انتساب
بستگی: دلبستگی
زود خورم تا نکند بستگی
آنچه خدا داد به آهستگی
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۸۷.

ربط

بپرس