بست

/bast/

    bind
    bond
    brace
    checkmate
    clasp
    clinch
    closure
    connection
    connective
    couple
    fastener
    fastening
    ferrule
    joint
    ligature
    round
    rung
    splice
    strut
    clamp

فارسی به انگلیسی

بست زدن
clamp, clasp

بست زدن به
brace, bonds

بست شیشه ساعت
bezel

بست و بند
collusion, fastening, bracing, spanner
fastening, bracing, spanner

مترادف ها

connector (اسم)
اتصال، بست، رابط، متصل کننده

girth (اسم)
تنگ اسب، بست، ابعاد، بست آهنی و چرمی، قطر شکم

fastening (اسم)
بند، پشت بند، بست، چفت، چفت و بست، یراق در

bracket (اسم)
پرانتز، کروشه، قلاب، بست، طاقچه دیوارکوب، این علامت، طاقچه عاریه

fastener (اسم)
بست، چفت

holder (اسم)
سه پایه، بست، گیرنده، نگاه دارنده، دارنده، اشغال کننده

outrigger (اسم)
پایه، بست، پاروگیر، تیر دگل قایق، دم طیاره

پیشنهاد کاربران

واژه بست
معادل ابجد 462
تعداد حروف 3
تلفظ bost
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [قدیمی]
مختصات ( بَ )
آواشناسی bast
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
واژه بست از ریشه ی واژه ی بستن پارسی است
...
[مشاهده متن کامل]

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه بستن
معادل ابجد 512
تعداد حروف 4
تلفظ bastan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: bastan، مقابلِ گشودن]
مختصات ( بَ تَ ) ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

بست: [عامیانه، اصطلاح] محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند، تکه ی کوچکی از تریاک.
به نظر من بهتره که هم خانواده هم بیارین. ممنون.

بپرس