پرانتز، کروشه، قلاب، بست، طاقچه دیوارکوب، این علامت، طاقچه عاریه
fastener(اسم)
بست، چفت
holder(اسم)
سه پایه، بست، گیرنده، نگاه دارنده، دارنده، اشغال کننده
outrigger(اسم)
پایه، بست، پاروگیر، تیر دگل قایق، دم طیاره
پیشنهاد کاربران
*" بست کردند. بست نشستند. بست نمودند. بست فرمودند. بستی و یا بستی ها. بست نشینان. بست کنندگان:اعتصاب "*
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ واژه بست از ریشه ی واژه ی بستن فارسی هست
* بست و بازِ دیدگاهی آیین ":" قبض و بسط تئوریک شریعت. " ۱ - راست:حقیقت. ۲ - آیین:شریعت. ۳ - درست:واقعیت. ۴ - راه:طریقت. آیین ودیدگاه بست و باز آن.
بستش ایران=لرستان. بازش لرستان=ایران.
واژه بست معادل ابجد 462 تعداد حروف 3 تلفظ bost نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [قدیمی] مختصات ( بَ ) آواشناسی bast الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 واژه بست از ریشه ی واژه ی بستن پارسی است ... [مشاهده متن کامل]
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 واژه بستن معادل ابجد 512 تعداد حروف 4 تلفظ bastan ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: bastan، مقابلِ گشودن] مختصات ( بَ تَ ) ( مص م . ) منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد
بست: [عامیانه، اصطلاح] محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند، تکه ی کوچکی از تریاک.