بساط

/basAt/

    goods exposed for sale
    stand
    layout
    apparatus
    equipment
    gear
    paraphernalia
    tool
    carpet

مترادف ها

stand (اسم)
وضع، سه پایه، شهرت، ایست، پایه، مقام، توقف، بساط، دکه، موضع، ایستگاه، توقفگاه، میز کوچک، دکه دکان، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات

counter (اسم)
ژتون، ژتن، شمارنده، پیشخوان، باجه، بساط، ضربت متقابل

stall (اسم)
بهانه، غرفه، اخور، لژ، صندلی، بساط، عذر، جایگاه ویژه، دکه چوبی کوچک، جای ایستادن اسب در طویله

layout (اسم)
اسباب، ترتیب، طرح، بساط، طرح بندی

پیشنهاد کاربران

بساط استعاره از اندوخته ی فکری هم است
چون
در بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد دانا یا خموش
و یا
وقتی میگویی من در بساطم چیزی ندارم، یا در بساطت چه داری؟
اینجا منظور از بساط، اندوخته ی ذهن و فکر است.
Earth is:
Easy to live but not easy life
الارض بساط للحیاة ولیس بسیطة للحیاة.
زمین گهواره برای زیست نه ساده برای زندگی.
باسمه تعالی
بساط از کلمه بسط گرفته شده است وبسط به معنی گستردن است.
بساط فرش
جُل و پَلاس
لهجه و گویش تهرانی
وسائل، بساط مختصر زندگی: جل و پلاست را جمع کن!
به زبان مردم کوچه وبازار برابرِبساط ، دم ودستگاه است که بجای" بساطت راجمع کن"عبارت :"دم ودستگاهت راجمع کن"
هم به کاربرده می شود.
بساط : هر چیزی که می شود پهن کرد
بساط : [عامیانه، کنایه ]جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند.
ادیم . . خوان . . سفره . . محفل . .
وسابل تفریح . . ابزارعیش ونوش. .
سور وسات
معانی دیگر بساط عبارت اند از؛
1 ) رخته خواب
2 ) وسایل
بَساط در گویش یزدی کنایه ا ز آلت تناسلی است
بساط یا بساطی در زبان ایل عرب استان فارس به معنی زیر اندازی شبیه به نمد هست که از پشم گوسفند بافته می شود و برای انداختن زیر پا به جای فرش در جاهایی که به صورت موقت نیاز به زیرانداز باشد استفاده می شود
...
[مشاهده متن کامل]
و یا بعضا برای روی بار انداختن هم استفاده می شده و بعضا در خانه های عشایری که گاها هوا سرد می شد از بساطی به جای پتو و رو انداز هم استفاده می شده است.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس