لغت نامه دهخدا
مهترانه. [ م ِ ت َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) با حالت مهتری و بزرگی. بزرگوارانه. با بزرگواری : بونصر گفت فرمان بردارم و رفت و این پیغام مهترانه [ خواجه احمد ] بگذارد وامیر را سخت خوش آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 167 ) .
... [مشاهده متن کامل]
نشسته شاه عالم مهترانه
شکر برداشته چون مه ترانه.
نظامی.
مهترانه. [ م ِ ت َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) با حالت مهتری و بزرگی. بزرگوارانه. با بزرگواری : بونصر گفت فرمان بردارم و رفت و این پیغام مهترانه [ خواجه احمد ] بگذارد وامیر را سخت خوش آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 167 ) .
... [مشاهده متن کامل]
نشسته شاه عالم مهترانه
شکر برداشته چون مه ترانه.
نظامی.